Sunday 22 April 2007

یک توضیح مهم

دوستان عزیز
پس و پیش گذاشتن مطالب این وبلاگ به اهداف آن کمی تناقض دارد. منظور عمده این وبلاگ معرفی آن دسته ازمهمترین مقالات مجله ماها بود که به مسئله تعریف شرایط موجود و چگونگی یافتن راه حلی برای عبور از این شرایط بود ایپس حالا که زحمت کشیده و به اینجا آمده اید حتمآ این مقالات مهم زیر را بخوانید:

همجنسگرایان از چه راهی می توانند به اهداف خود برسند؟

جنبش همجنسگرایان ایران، هست یا نیست؟

چهار گاف بزرگ همجنسگرایان ایران

اآیا ما همجنسگرایان ایران کالایی برای عرضه داریم؟

خود سانسوری و سرکوب درونی شده- آنچه هر همجنسگرایی باید بداند

همجنسگرایان و معضل ازدواج

بیانیه روشنفکران ایران در حمایت از حقوق همجنسگرایان

سکولاریسم، حبل المتین جنبش همجنسگرایان


مذهب، معنویت و مینوباوری در بین همجنسگرایان

لابی گری هنری که همه همجنسگرایان باید آن را بخوبی بشناسند


همجنسگرایان دانشجو و مسئولیتی که بر دوش دارند

می خواهم کاری بکنم اما نمی دانم چه کاری و چطور؟


مقالات فوق مهمترین بخش این .بلاگ هستند.

Wednesday 18 April 2007

چرا این وبلاگ؟

می دانم که بسیاری از دوستان حال و حوصله خواندن مطالب طولانی در وبلاگها را ندارند.
مطالب این وبلاگ طولانی هستند اما اگر حتی تعداد محدودی از همجنسگرایان به انجام کاری علاقه داشته باشند بناچار باید حوصله مطالعه هم داشته باشند تا شرایط را بشناسند و بتوانند به نظرات و ایده هایی برسند که در چاره یابی مشکل بی حقوقی همجنسگرایان به آنها کمک کند.
مقالات زیر در واقع از زوایای مختلف به شرایط همجنسگرایان و مشکلات موجود می پرازند و راه حل هایی پیشنهاد می کنند.
مطالعه جدی و با حوصله این مقالات را به دوستانی که در مبارزه برای حقوق همجنسگرایان جدی هستند پیشنهاد می کنم..

Tuesday 17 April 2007

رد پای همجنسگرایی در تاریخ ایران

برگرفته شده از شماره 16 مجله ماها
عده ای از افراد با خلوص و صداقت اما همراه با محدود بینی و عدم عمقی اندیشی ادعا می کنند که در دوران گذشته تاریخ ایران از جمله در تاریخ باستان همجنسگرایی وجود نداشته و همجنسگرایی در نتیجه معاشرت و نزدیکی تمدن ایران با تمدنهای دیگر از جمله تمدن یونانی به ایران راه یافته است. مدعیان چنین نظری به این اکتفا نکرده و از این " تئوری" خود این نتیجه را می گیرند که چون پدیده همجنسگرایی " ایرانی الاصل" نیست پس فرهنگ ایران نمی تواند با همجنسگرایی آشتی کند و آن را بپذیرد. و همجنسگرایان ایران بی خودی آب در هاون می کوبند.
اما دوستان مدعی چنین نظری چندین موضوع عمده را به عمد یا غیر عمد فراموش می کنند.
یکی اینکه همجنسگرایی مسری نیست که در نتیجه معاشرت و نزدیکی اقوام و تمدنها و افراد از یکی به دیگری منتقل شود.گرایش جنسی انسان ذاتی است که در نتیجه عوامل متعدد و پیچیده شکل می گیرد و ما در شماره های مختلف قبلی ماها به این مسئله پرداخته ایم. انسان ممکن است در نتیجه محدود بودن اطلاعات و دانش خود، شناختی از گرایش خود نداشته باشد یا در نتیجه نرم های اجتماعی آن را سرکوب کند و هویت جنسی مقبول عامه را برای خود برگزیند اما امکان عوض کردن گرایش درونی خود را ندارد. این گفته را ما از سر خود نمی گوئیم. علم سکسولوگوی این را می گوید. تاریخ شناسان و محققانی که در باره تاریخ همجنسگرایی در جوامع قدیمی و در باره قدمت تاریخی وجود این پدیده دست به تحقیقات وسیع زده اند ( متاسفانه اینگونه کتابها نه به فارسی ترجمه شده اند و نه امکان چاپ دارند) بر این باورند که همجنسگرایی و گرایش جنسی و عاطفی به همجنس در همه جوامع انسانی و در طول تاریخ بشر وجود داشته است گیریم که جوامع انسانی با وجود این پدیده در ادوار مختلف و بنا بر فرهنگ و شرایط زیستی خود برخوردهای متفاوتی داشته اند.
موضوع دیگری که مدعیان نبود همجنسگرایی در تاریخ باستان فراموش می کنند این است که گفته های خود را مستند بیان نمی کنند. به بیان دیگر اصلآ کدام تاریخ شناس و جامعه شناس ایرانی بوده که با حوصله به ورق زدن تاریخ در جهت کشف رد پای همجنسگرایی در تاریخ قدیم ایران دست زده است و بعدآ به این نتیجه رسیده که همجنسگرایی اصلآ در تاریخ باستان ما وجود نداشته است؟ فراموش نکنیم که همین یک دهه پیش بود که عده ای می گفتند در ایران اصلآ همجنسگرایی وجود ندارد و همین حالا هم هستند کسانی که همجنسگرایی را یک پدیده غربی می دانند بدون آنکه تاریخ مبارزات همجنسگرایان غربی و شکل گیری فرهنگ همجنسگرایی و مسیری که جوامع غربی در آشنایی با این پدیده و پذیرش همجنسگرایی طی کرده اند را بدرستی خوانده باشند.
سومین مسئله این است که گیریم همجنسگرایی در نتیجه روابط و داد و ستد فرهنگی تمدن ایران با تمدنهای دیگر وارد کشور ما شده است اما آیا این دلیل قانع کننده ای است که بتوان با استناد به آن به نفی حقوق همجنسگرایان امروز ایران دست زد؟ ما در تاریخ خود روی تخت خوابیدن، روی میز غذا خوردن، کت و شلوار پوشیدن، حقوق زنان، دمکراسی و خیلی چیزهای دیگر نداشته ایم. امروز بخشی از اینها وارد زندگی ما شده اند و برای بدست آوردن بخشی دیگر چه جانفشانی ها که نمی شود. یادمان نرود که متعصبان، جاهلان و دیکتاتورها هم با استناد به اینکه دمکراسی، آزادی زنان وحقوق بشر غربی است، به تخطئه مبارزات و تلاشهای آزادیخواهان می پردازند.
موضوع دیگری که شاید بد نباشد به آن اشاره کنیم این است که بعضی ها معتقدند که همجنسگرایی کلآ در فرهنگ های غنی که به سطح بالایی از تکامل خود رسیده اند، رشد می کند و در فرهنگ های جوان که قصد گسترش به مناطق دیگر را دارند کمتر امکان رشد می یابد. البته در مورد صحت چنین ادعایی شک و تردیدهای فراوانی وجود دارد.و این را فقط جهت اطلاع خوانندگان آوردیم.

با استناد به تحقیقات محقیقین خارجی همجنسگرایان و همجنسگرایی در همه ادوار تاریخ و در همه جوامع بوده است و ایران نمی تواند از این قاعده کلی مستثنی باشد. اما با توجه به فرهنگ و شکل زندگی پیشینیان صد البته همجنسگرایی هیچوقت جدی گرفته نشده و در نتیجه پرداختن به آن در نوشته ها و لوح های تاریخی تقدم نداشته است. با اینهمه وجود تعداد زیادی اصطلاحات از جمله بغا، حیز یا ( هیز)، کنده، کنگ، مآبون، مواجر، شاهد باز، نوخط، جمال پرست، امرد باز، نظر باز، لوطی، مخنث و....در متون قدیمی ایرانی همه دال بر این دارند که بهرحال چنین روابطی در بین ایرانیان وجود داشته و
با توجه به شکل زندگی آن دوران، سطح اطلاعات و دانش و ابزار زندگی و غیره در گذشته های دور
نباید توقع داشت که اصطلاحات و واژه های معمول و مرسوم امروزی را بکار برده باشند. نقش مذاهب ایرانی و بعدها ورود یک مذهب خارجی ( اسلام) و ضدیت همه اینها با همجنسگرایی را هم نباید از نظر بدور داشت.
روبرت سوریو
(Robert Surieu)
کتابی دارد بنام "سرو ناز- نوشته ای عشقی در باره تم های اروتیکی در ایران قدیم"
Sarve Naz: an essay on love and the representation of erotic themes in ancient iran
که در آن می گوید همجنس گرایی نزد ایرانیان همچون یونانیان، امری غیر عادی و ناخوشایند بشمار نمی آمد.
در پهلوی یک اصطلاح کلی برای " انحراف جنسی" وجود دارد
Abaron marzisnih
به معنی مرزیدن وارونه و غیر معمول. مرزیدن از اصل اوستایی
Maraz-
می باشد و در اوستا معنی مالیدن می دهد.
در بند 12 از یسنا 51 زرتشت آمده: " در سرمای سخت زمستان زرتشت سوار بر ارابه ای به خانه یکی از حکمای محلی می رود اما حاکم از دادن سرپناه به زرتشت سرباز می زند و زرتشت او را دشنام داده و
خطاب می کند.( بمعنای غلامباره)Vaepyo
گفته می شود که این قدیمی ترین اشاره به همجنس گرایی در تاریخ ایران است. اما قدر مسلم اینکه زرتشت این اصطلاح زبانی را همان لحظه کشف نمی کند بلکه مردم آن روزگار و چه بسا نسل های قبل از آنها
پدیده "غلام باره گی" را می شناخته اند که اصطلاحی هم برای آن ساخته اند و خود حاکمی که زرتشت او را با این کلمه دشنام می دهد، معنی آن را می دانسته است.
در بند 11 از فردگرد یک آمده که "مردگایی" را اهریمن برای مقابله با اورمزد پدید آورد. در بند 32 از فردگرد هشت کننده ی کار دیو پرست و دیو خوانده می شود. طبق بندهای 26 و 27 فردگرد 32 مجازات "فاعل" و "مفعول" که بر خلاف میل خود عمل کرده اند تازیانه خوردن تعیین می شود.
در متون پهلوی بیشتر از اوستا به همجنسگرایی اشاره می شود؛ در " ارداویراز نامه" آمده که در دوزخ ماری به نشیمن گاه مردی وارد و از دهانش خارج می شد و دلیلش را این آورده اند که:
" کون مرز کرد و مرد بر خویشتن هشت"
البته محققان با توجه به نوشته های بعدی در همین رابطه که در باره همین شخص آمده ( وارونه زن کسان را گاد و با چرب زبانی خویش زنان کسان را فریفت و از شوی جدا کرد..) نتیجه می گیرند که منظور این قسمت مرد همجنسگرا نیست بلکه مردی است که از عقب با زنان عمل سکس انجام می داده است.
در " روایات داراب هرمزدیار" در مورد اهریمن و " همجنس بازی" نیز روایاتی آمده است.
طبق " روایت امید اشوهیشتان" یکی از سئوالات پرسیده شده از " امید اشوهیشتان، موبد بزرگ قرن چهارم هجری این است: " کسی که خیتودث ( ازدواج با محارم) کند و سپس کون مرز ( سکس با همجنس) کند، داوری عمل وی چگونه بود؟" و موبد جواب می دهد: " هر که کون مرز کند مرگ ارزان است اما گر درمانده زاری و توبه کند آنگاه عفو می شود.
در ادبیات پهلوی در باره همجنسگرایی صحبت بمیان آمده، بخصوص در " دادستان دینی" که شامل 92 پرسشی است که از "جوان جم" موبد قرن سوم هجری می شود.
در دین زرتشت با همجنسگرایی مخالفت شده و برای همجنسگرایان مجازات سنگینی از جمله اعدام در نظر گرفته شده است اما اینطور به نظر می رسد که موبدان و پیروان زرتشت نه بر اعدام این جهانی بلکه بر عقوبتی که خداوند در آن جهان برایشان در نظر گرفته تاکید بیشتر کرده اند.
بعد از این تاریخ دیگر اشاره به همجنسگرایی در کتابها و ادبیات ایران بوفور دیده می شود از جمله در "سلوک الملوک"، " مروج الذهب"، " تاریخ الوزرا"، "صحاح الفرس"، " دیوان سنائی"، تاریخ بیهقی"، " رساله دلگشا"، "کیمیای سعادت"، " مثنوی"، " گلستان" و..... که از آن می گذریم.
در بررسی تاریخی همجنس خواهی یک موضوع بغایت مهمی را نباید فراموش کرد و آن اینکه در ادبیات و تاریخ نه تنها ایران بلکه ملل دیگر نیز همینطور، بیشتر روابط جنسی یک مرد بالغ با یک نوجوان بدون ریش و سبیل و بعبارتی بچه بازی ( پدوفیلی) نقش و نگار شده و این ربطی به موضوع همجنسگرایی و خواسته های همجنسگرایان که تنها در این دهه های اخیر مطرح شده اند، اشتباه گرفته شود. همجنسگرایان با بچجه بازی و پدوفیلی کاملآ مخالفند و هر گونه سوء استفاده جنسی و غیر جنسی از کودکان و افراد نابالغ را مردود می دانند. همجنسگرایی بمعنای عشق و علاقه و احساس و گرایش دو انسان عاقل و بالغی است که بنا به نیاز و بر اساس اختیار طرفین به هماغوشی برقراری رابطه با هم رو می آورند.
صحبت ما از روابط جنسی دو همجنس در تاریخ بمعنای تائید بچه بازی و اشعار و نمادهای مختلف بیانگر آن در ادبیات و تاریخ گذشته نیست . صحبت این است که در آن زمانها آن سطح از آگاهی و دانش وجود نداشته که بشریت امروز به آن رسیده. مسئله این است که بگوئیم چنین احساسی وجود داشته گیریم به غلط مورد استفاده قرار گرفته یا فقط بخش غلط و نادرست آن برای ما باقی مانده.
بله، همجنسگرایی و همجنسگرایان هیچوقت به شکل مدرن امروزی که چندین دهه است در جوامع غربی جا افتاده، در جامعه ما مورد قبول و جا افتاده نبوده است. جوامع غربی هم همینطور بوده اند. اینکه تحول در کشور ما همچون در غرب پیش نرفته باید ریشه آن را در همان جایی جستجو کرد که چرا با اینهمه تاریخ هزاران ساله، هنوز ایران یک کشور جهان سومی است، چرا در حالی که ایران هرگز به معنای کامل کلمه مستعمره نبوده اما حتی به اندازه کشورهای تا همین اواخرمستعمره آفریقایی هم دمکراسی ندارد، چرا با صد سال مبارزه مشروطه خواهی هنوز سانسور و زندانیان سیاسی و ایرانی تبعیدی داریم، چرا با اینهمه پول نفت اینهمه گرسنه در کشور داریم، چرا با اینهمه سطح بالای سواد در بین ایرانیان اما تعداد کسانی که وارد مبارزه برای آزادی و دمکراسی می شوند همیشه به آن اندازه نبوده که کفه ترازو را به نفع ازادیخواهان سرزیر کند؟ و....پس دلیل نبود گفتمان مربوط به همجنسگرایی نه عدم وجود همجنسگرایان بلکه به ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رشد نایافته جامعه مربوط می شود و در حرکت برای ساختن یک ایران مدرن طبعآ گفتمانهای تازه باید امکان مطرح شدن را بیابند وتا بتوانند به مصاف سنت ها و نابرابریها بروند.
در پایان ذکر یک مسئله مهم را لازم می دانیم. بعضی از دوستان معتقدند که ما هنوز نتوانسته ایم مسائل و مشکلات ساده تر زندگی از جمله برابری زنان، حق تشکیل سندیکا برای کارگران، آزادی اقلیتهای مذهبی و قومی و... را حل کنیم پس بهتر است که ابتدا به این چیزها برسیم و بعدآ همجنسگرایان حقوق خود را مطالبه کنند. چنین رهیافتی به مسئله نقض غرض است. چرا که همه این خواسته ها و همینطور خواسته حقوق و آزادی همجنسگرایان همه در چارچوب آزادی، دمکراسی و حقوق بشر می گنجند و حرکت برای آنها یعنی حرکت و تلاش برای ساختن یک جامعه و کشور مدرن با ساختارها و فرهنگ انسانی و امروزی. نمی توان خواسته های حقوق بشری را درجه بندی کرد و یکی را بر دیگری اولویت داد. اگر قرار است زنی آزادی و برابری حقوق داشته باشد، یا کارگری حق تشکیل اتحادیه یا یک کرد حق سخن گفتن و تحصیل به زبان مادری خود را بیابد، همین زن یا کارگر یا کرد نیاز جنسی هم دارد که باز بخشی از حقوق بشر او محسوب می شود . و چه بسا همین زن یا کارگر یا کرد همجنسگرا هم باشد. از آن گذشته سرکوب جنسی تاثیرات خیلی مخرب تری بر روح و روان انسان دارد تا محروم بودن از داشتن سندیکا یا صحبت بزبان مادری. همجنسگرایان قشر و گروه و تافته جدا بافته ای از اقشار مختلف نیستند؛ بهرحال ما در بین مردم ، بخشی از همین مردم و در همه جا هستیم. بعضی از همجنسگرایان کارگرند، زنان خانه دارند، پزشک اند، دانشجو اند، اقلیت قومی ، مذهبی اند، سربازند، مغازه دارند، کارمندند، رفتگر خیابان اند، سهامدارند و.....مطالبه حقوق همجنسگرایان جزئی از مطالبات عقب افتاده اقشار مختلف همین ملت است و در طرح مطالبات باید از حضور همه اقشار و خواسته ها دفاع شود تا نیروی تحول خواهی بسط و گسترش یافته، قوام یابد و طرحی نو دراندازد.

معمای علل همجنسگرایی

برگرفته شده از شماره 17 مجله ماها
این سئوال که چگونه انسانی همجنسگرا یا دگرجنسگرا می شود ، بیش از هر موضوع دیگری مورد بحث های داغ و در عین حال کمتر درک و فهم شده، واقع شده است. این تنها یک سئوال سیاسی، اجتماعی و مذهبی نیست بلکه علم هم به آن توجه کرده و همین علم است که روزی ممکن است جوابی برای این معما پیدا کند.
تعداد انگشت شماری از دانشمندان که علیرغم عدم اختصاص هزینه ای از طرف دولتمردان ، حول این مسئله تحقیق می کنند معتقدند که قدرتمداران روی خوش به آنها نشان نمی دهند و به دلیل عدم اختصاص بودجه کافی به این تحقیقات دامنه اینگونه مطالعات چندان که باید و شاید گسترده نیست.اینهمه به اعتقاد لزلی استال
(Lesley Stahl)
یکی از این محققان، تحقیقات تا بحال صورت گرفته دارد نماها و نتائجی را پیش روی ما می گذارد. این دانشمند و همکاران او برای پی بردن به گره چگونگی شکل گیری گرایش جنسی، به مطالعه حول دوقلوها پرداخته اند.
اتاق خواب دوقلوی 9 ساله ( آدم و جرد) کاملآ با هم فرق دارند. اتاق خواب جرد پر از اسباب بازیهایی همچون هواپیما، ماشین و بعضی وسایل نظامی است. در حالی که در اتاق آدم پر از وسایلی همچون اسب های سفید و دیگر انواع حیوانات و وسایل نقاشی می باشد.
وقتی لزلی استال
Lesley Stahl
برای انجام مطالعات خود به اتاق جرد وارد شد، جرد کوچولو با شعف زیاد اسباب بازیهای وسایل جنگی و محل نگهداری سلاح در اتاق خود را به او نشان داد. آدم هم از نشان دادن اسباب بازیهای خود خوشحال بود " این هم یکی از عروسکهای من است."
در زبان انگلیسی رفتار کودکی همچون آدم را
Childhood gender nonconformity
می نامند. و بدان معنی است که کودکی علاقمندی و رفتار جنس مخالف را از ناخودآگاه و از روی غریزه درونی خود بروز می دهد.
محققان بر این باورند که اینگونه کودکان ( که ناآگاهانه و بر اساس ضمیر خود) همچون جنس مخالف رفتار می کنند در آینده همجنسگرا می شوند.
مادر این دوقلو می گوید که وقتی آدم 18 ماهه بود متوجه این رفتار در او شده است. یعنی از زمانی که آدم درخواست یک عروسک را کرد. در حالی که جرد خریدن اسباب بازی ماشین آتش نشانی را از مادرش تقاضا می کند.
در پاسخ این سئوال که خود را چگونه به دیگران معرفی می کنند آدم جواب می دهد: " میگم مثه یه دختر." در حالی که جرد جواب می دهد: " من بچه ای هستم که بازیهای کامپوتری را دوست دارم."
آقای میکائیل بیلی
( Michael Bailey)
پروفسور روانشناسی دانشگاه می گوید: " این موضوع خودش دارد داد می زند که مسئله بیرونی نیست بلکه درونی است. هیچ فاکتی در دست نیست که این مادر توانایی خاصی در پرورش فرزندان پسرانی با حالت زنانه دارد. و بهترین دلیلش هم این است که او هیچ رفتاری مغایر با مادران دیگر ندارد و از طرفی فرزند دیگر او جرد هم هست که برخلاف آدم رفتار می کند.
همین روانشناس می گوید که به توضیحات پیشین که بر اساس آن علت همجنسگرا شدن یک پسر را وجود مادری حاکم و قدرتمند در خانواده و دور بودن پدر از خانواده توضیح داده می شد، باور ندارد. آن تئوری دیگر کهنه شده است و امروز دانشمندان و محققان دلیل مسئله را در عوامل ژنتیکی، محیطی، ساختار مغزی و هورمونها جستجو می کنند. اما یک توافق عمومی هم بوجود آمده است و آن اینکه همجنسگرایی تنها شامل رفتار جنسی نیست که طرف تنها از سکس با همجنس خود لذت می برد بلکه روانی نیز می باشد یعنی یک همجنسگرا در ضمیر و روح روان خود نیز همجنسگرا است. حتی بعضی ها معتقدند که رفتار، حرکات ، ادا و اطوارها و شکل صحبت کردن همجنسگرایان و دگرجنسگرایان هم به درجاتی با هم متفاوت هستند. لزلی استال می گوید البته نه در صد در صد مواقع بلکه در نصف بیشتر مواقع این حالت دیده می شود.
بعضی ها با این نتائج بدست آمده مخالفت می کنند و معتقدند که خصیصه های مردانگی و زنانگی را قالبی می کند چرا که رفتار و حرکات مردانه و زنانه را به ساختار مغزی پیوند می زند و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی در شکل گیری زنانگی و مردانگی را تثبیت می کنند. با اینهمه این محققان معتقدند که اشکال و بروز حالات سکس در مردان همجنسگرا و دگرجنسگرا بسیار به هم شبیه هستند. مثلآ مردان دگرجنسگرا به سکس موقتی و گذرا علاقه دارند، همین حالت در مردان همجنسگرا هم دیده می شود در حالی که زنان چه لزبین و چه غیر لزبین چنین حالتی از خود بروز نمی دهند. گاهی اینطور احساس می شود که مردان همجنسگرا بیش از مردان دگر جنسگرا به سکس موقتی می پردازند اما دلیل آن این است که همجنسگرای مرد می خواهد با مرد همجنسگرای دیگری سکس داشته باشد و هر دو آنها بنا به حالت مردانه که گفته شد، به سکس گذرا و موقتی علاقه دارند، پس قضیه برایشان راحت تر می شود در حالی که مردان دگر جنسگرا برای سکس موقت و گذرا باید یک زن را انتخاب کنند و زنان به سکس موقت گرایش چندانی ندارند. و به این دلیل هم مردان دگرجنسگرا کمتر ار مردان همجنسگرا به کامیابی جنسی از ناحیه تماسهای موقتی نائل می شوند. اما نتیجه دیگری که از مشابهت سکس مردان همجنسگرا با مردان غیر همجنسگرا بدست می آید این است که فارغ از عواملی که باعث همجنسگرا شدن یک مرد می شود اما نفس گی بودن فرد را در همه عرصه ها " زنانه" نمی کند.
مورد دیگری که دانشمندان آن را بررسی کرده اند توجه به ویدئوهای بازیهای کودکان است. آقای استال می گوید: " وقتی در یکی از این فیلمها دختر بچه ای را دیدم که اسباب بازی اش یک ماشین تریلی بود پی بردم که او یک لزبین است."
اینکه از همان دوران کودکی میتوان به گرایش جنسی فرد پی برد، تئوری ژنتیکی بودن همجنسگرایی را تقویت می کند. بخصوص که بعضی از محققان بر ارثی بودن همجنسگرایی هم تآکید کرده اند. اما اینکه دو قلوی پسر ( همچون آدم و جرد) دو گرایش متفاوت جنسی داشته باشند را چگونه باید توضیح داد، هنوز جوابی نگرفته است.
نمونه دیگر دوقلوی نیویورکی ( کرگ و استیو) که هر دو پسر هستند، می باشد؛ دی. ان. آ. این دوقلوی برادرکاملآ شبیه هم و هر دو در شرایط مشابه خانوادگی رشد کرده اند با اینهمه یکی از آنها همجنسگرا است و دیگری دو جنسگرا. حتی والدین این دو قلو هم اذعان کرده اند که در دوره کودکی دوقلوهای خود شاهد تفاوت رفتاری در آنها بوده اند و هر کدام به یک نوع اسباب بازی علاقه نشان می داده اند.
در جواب این سئوال که اگر همجنسگرایی ژنتیکی باشد پس چرا هر دوی این دوقلو که ژن های مشابهی دارند همجنسگرا نیستند و تنها یکی از آنها همجنسگر است، آقای بیلی می گوید: " آنچه که این مسئله عیان می کند این است که ژنها تنها عامل تعیین کننده نیستند." پس دوباره برگشتیم سر اول قضیه که مادری حاکم و پدری دور از خانواده باعث همجنسگرایی فرد می شود. آقای استال می گوید: " نه، اگر این تئوری صحیح باشد باز هر دوقلو باید همجنسگرا می شدند در حالی که هر دو در یک محیط مشابه رشد کرده اند. موضوع دیگر اینکه چرا این تئوری دگر جنسگرا شدن فرد دیگر ( یکی از دوقلوها) را مسکوت می گذارد. آیا میتوان آن را به این هم تعمیم داد؟ یعنی دگرجنسگرا شدن فرد را تبیین کند. با اینهمه نقش خود محیط را نمیتوان نادیده گرفت. اما این محیط بمعنای محیط خانوادگی یا اجتماعی نیست بلکه محیط درون رحم مادر و محل نگه داری جنین را شامل می شود.
زیست شناسانی که در زمینه چگونگی شکل گیری گرایش جنسی انسانها مطالعه می کنند اغلب بر این باورند که هورمونها خیلی بیشتر از ژنها در شکل دهی به گرایش جنسی فرد تآثیر دارند. اما دیگر محققان اخیرآ مطالعه حول تئوری جدیدی را شروع کرده اند که آن را
The older brother effect
( تاثیر / عامل برادر بزرگتر) می نامند. بر اساس این تئوری هر چه فرد تعداد بیشتری برادر بزرگتر از خود داشته باشد بهمان نسبت امکان همجنسگرا شدن او بیشتر است. آقای بیلی می گوید این تئوری کاملآ صحیح است. اما اگر این خبر به تو خواننده عزیز شوک ناگهانی وارد می کند، معذرت میخواهیم ولی این تئوری در تعداد زیادی از مطالعات و تحقیقات صورت گرفته بشکلی تآئید شده است. لازم به ذکر است که داشتن خواهران بزگتر تاثیری ندارد و نقش داشتن خواهر یا برادر بزرگتر در لزبین شدن یک زن هم تآئید نشده است. آقای استال می گوید" دو درصد احتمال دارد که اولین پسر خانواده همجنسگرا باشد و هر پسر دیگری که بعد از او متولد می شود درصد احتمال گی بودنش بیشتر می شود. این تئوری بر تاثیرات رحمی مادر بر جنین تآکید می کند( بعنوان شرایط محیطی مؤثر در شکل گیری گرایش جنسی)، و آن را اینگونه توضیح می دهد که رحم مادر بطور خود بخودی بیاد می آورد که قبلآ چند پسر را در درون خود پرورانده و با تولید آنتی بادی سعی در ایجاد نوعی تعادل در تعداد دختران و پسران می کند و هر چه تعداد پسران بیشتر باشد به همان نسبت واکنش رحم و تولید آنتی بادی هم بیشتر می شود . لذا هر چه تعداد پسران یک خانواده بیشتر باشد درصد احتمال همجنسگرا شدن هر کدام که دیرتر متولد می شود هم بیشتر می گردد. البته این فقط در حد یک تئوری است و هنوز ثابت نشده است. اما کسانی که در حول آن تحقیق می کنند معتقدند که تئوری " اثر برادر بزرگتر" تنها در مورد افرادی صدق می کند که دست راستی هستند نه دست چپی. و در صد احتمال همجنسگرا شدن افراد چپ دست شبیه احتمال همجنسگرا شدن هر فرد دیگری است.
تئوری ها و نظرات در باره علل همجنسگر شدن افراد فراوانند و ممکن است هر تئوری در مورد یک تعداد از افراد صدق کند اما قدر مسلم اینکه تا کنون هیچ تئوری ای که علت و دلیل همجنسگرا شدن فرد را بطور کامل توضیح داده ، طوری در مورد همه گی و لربین ها صدق کند وجود ندارد. نمونه دوقلوی استیو و کرگ از شهر نیویورک را در نظر بگیرید؛ هر دو راست دست هستند، و یک برادر بزرگتر دارند، ولی چرا فقط یکی از آنها همجنسگرا است؟ چند نفر از بستگان آنها همجنسگرا هستند. پس مسئله ژنتیکی است ولی باز این سئوال بی پاسخ می ماند که چرا هردو همجنسگرا نشده اند؟ یا در باره تاثیر برادر بزرگتر، چرا واکنش رحم مادر و آنتی بادی آن بر هر دو تآثیر نگذاشته است؟
گشت و گذار برای یافتن علل گرایش جنسی همچنان ادامه دارد اما اینطور استباط می شود که نظریه تاثیرات هورمونی و ژنتیکی بر دیگر نظریات می چربد.
مادر آدم و جرد می گوید شاید من میتوانستم با فشار و تهدید آدم را به در پیش گرفتن رفتار جنس پسرانه وادار کنم اما مسلمآ هیچوقت موفق به تغییر ذات و درون او نمی شدم و آنوقت فشارهای من تنها او را دچار تلاطم روحی می کرد و به او ضربه می زد و من فقط سلامتی فرزندانم را می خواهم و اینکه به کدام جنس عشق و علاقه دارند برایم هیچ فرقی نمی کند.همانطور که بارها در مجله ماها نوشته ایم معلوم نیست چرا دانشمندان فقط به دنبال یافتن علل همجنسگرایی هستند و هیچ وقتی صرف این کار نمی کنند که علت دگر جنسگرا شدن افراد را بیابند. همجنسگرایان بجای تلاش برای توضیح خود و علل گرایش جنسی خویش بهتر است وقت خود را صرف تلاش برای کسب برابری حقوق اجتماعی بکنند.و دگر جنسگرایانی که وقتی به موضوع همجنسگرایی می رسند فوری در پی علت و دلیل آن می گردند ولی به علت دگرجنسگرا شدن خود نمی پردازند، بهتر است که بر اهمیت احترام به همجنسگرایان و حمایت از برابری حقوق مدنی اجتماعی همه افراد فارغ از گرایش جنسی را در سرلوحه کار خود قرار دهند.

چند لینک جالب به مطالب دیگری از مجله ماها

همجنسگرایان و خانواده و دوستانشان:
http://www.hamjensgra.blogfa.com/

نویسندگان و هنرمندان همجنسگرا:
http://adabvahonar.blogspot.com/

نامه نگاری دو همجنسگرای ایرانی:

http://namehnegari.blogfa.com/

سلسله مقالاتی در باره همجنسگرایی
http://hamjensgra.wordpress.com/


چند لینک به وبلاگها و سایت های همجنسگرایان:
http://gql.blogfa.com/

http://www.khanedegar.blogfa.com/

می خواهم کاری بکنم اما نمی دانم چه کاری و چطور؟

بر÷رفته شده از شماره 18 مجله ماها
مقدمه: انتشار چهار نشریه متعلق به همجنسگرایان کشور سبب شده که هزاران همجنسگرای ایرانی در داخل و خارج کشور به صورت شبکه ای به هم متصل شوند. سطح شناخت و اعتماد به نفس همجنسگرایان حتی با یک سال قبل هم قابل مقایسه نیست. خوانندگان، مطالب آموزشی نشریات را با هزار حرف و اشاره به اطرافیان خود منتقل می کنند، با وجود اینکه وسایل ارتباط جمعی اینجا هنوز حرف مثبتی درباره همجنسگرایی نگفته اند اما انتشار مطالبی چند در سایتهای ایرانیان خارج کشور به گوش مردم داخل هم می رسد وکنجکاوی مردم برای کسب شناخت در مورد همجنسگرایی روز به روز رواج گسترده تری می یابد. فضای ذهنی جامعه نسبت به همجنسگرایی نیز در حال متحول شدن است. گیریم که هنوز در شهرهای کوچکتر تغییری احساس نمی شود اما در شهرهای بزرگتر مثل تهران، اصفهان، تبریز، مشهد و شیراز این تحول به نسبت های متفاوت دیده می شود. همه این دست آوردها اما، نتیجه تلاش و فعالیت تعدادی نسبتاً محدود از خود همجنسگرایان کشور است و این تجربه را عیان می کنند که در شرایط سخت هم می توان کار کرد و با پیگیری و ادامه کار نتیجه گرفت.
امروز از یک طرف تعداد همجنسگرایان آگاه و علاقمند به اینکه کمکی به حرکت جنبش خود بکنند بیشتر شده و از طرف دیگر یک نوع علاقه، کنجکاوی و نیاز اجتماعی برای کسب شناخت در باره همجنسگرایی در کشور زاده شده است.
نگه داشتن سطح و شکل فعالیتها در سطح فعلی کفاف نمی کند ؛ چرا که هم نیرو وانرژی دوستان علاقمند بدون استفاده می ماند ، هم جنبش از نیروهای فعال بالقوه خود محروم می شود و هم نیاز اجتماعی به کسب شناخت در باره همجنسگرایی بدون جواب پاسخ می ماند. پس وقت این رسیده که افراد علاقمند با دست زدن به ابتکارات تازه خود، مبتکر حرکت های فعالیتی دیگری بشوند تا هم سطح و گستره فعالیتها توسه یابند و از هدر رفتن نیروها پرهیز شود، هم نیاز اجتماع به کسب اطلاعات در باره همجنسگرایی جواب داده شود. تعدادی از دوستان با ما تماس گرفته و برای همکاری با ماها اعلام آمادگی می کنند یا می نویسند که دوست دارند خود یک کاری بکنند اما نمی دانند چه کاری و چگونه. مطلب زیر برای کمک به همین دوستان نوشته شده است.
*****************

" من می خواهم کاری بکنم اما با هر کسی صحبت می کنم کسی حاظر به همکاری نمی شه."
" گی ها فقط دنبال سکس و خوشی هستند و اهل کار جدی نیستند."
" اگه من یا کس دیگه ای کاری بکنیم کسی نمی گه دستت درد نکنه ، کمک هم نمی کنند که هیچی، ایراد هم می گیرند و فقط انتقاد می کنند."
" همه کلی ایده و فکر دارند ولی پای عمل که می رسه کسی حاضر نمی شه کاری بکنه."

اینها مواردی هستند که ذهن تعدادی از دوستان را به خودش مشغول کرده و تا حدود زیادی به انفعال و هیچ کاری نکردن منجر شده است. گویا همه منتظر یک ناجی هستند.
پس اگر تو خواننده عزیز از زمره اینگونه افراد هستی که واقعاً دلت می خواهد کاری بکنی ولی این افکار و برخوردها به تو اجازه حرکت نمی دهند غضه نخور. تو تنها نیستی. هر فعالی و هر شروع کننده ای (در هر زمینه ای) به یک سری چیزها متهم می شود:
میخواد اسم خودش را در کند، خودش چیزی بلد نیست و میخواد به ما چیز یاد بده، خودش کلی کمبود داره و می خواد کمبودهای خودشو از این طریق جبران کنه. اصلاً طرف خصلت و توان رهبری کردن نداره ، کی میره پشت سر همچو آدمی. طرف چیزی بلد نیست که بخواد به بقیه یاد بده. من که به طرف و کارش شک دارم. طرف یه چیزایی پشت پرده داره. طرف تند روی می کنه. حالا وقتش نیست و باید صبر کنیم. کی حوصله اینکارا داره. آیه های یاس هم زیادند: طرف خودشو گول می زنه. بابا تو این جامعه نمی شه کاری کرد. تو الکی زور می زنی. اینکارا نتیجه نداره و.....

حالا به این چیزا فکر کن:
هیچوقت همه افراد یک گروه یا جامعه بطور هم زمان وارد فعالیت نمی شوند. در هر حرکتی همیشه انسانهای با استعداد که از خصلت و توان هدایت و رهبری برخوردارند و از موضوعی خاص رنج می برند، پا پیش گذاشته و کاری را شروع کرده اند و بعد دیگران را هم به دنبال خود کشانده و امید و آرزو را به جای یاس و نامیدی در دلهای آنان کاشته اند، پس منتظر نباش که یکی شروع کند، خود ابتکار عمل را بدست بگیر و شروع کننده باش. این جلودار شدن یعنی تو پوست اندازی می کنی و خود را از پوست قربانی بودن و توسری خور بودن بیرون می آوری. از هزار گله و شکایت بی نتیجه می گذری و عمل کردن و چگونگی خلاص شدن از این وضعیت را به دیگران نشان می دهی. حالا دیگر زندگی و آینده ات به این وابسته نیست که کسی کاری بکند، خود تو کار را شروع کرده ای و مایه امید دیگران شده ای.
جامعه همجنسگرایان سالها و قرن ها است که به حاشیه رانده شده، تحقیر شده و کسی آن را جدی نگرفته. همین باعث شده که نوعی بدبینی بر همه حاکم شود. پس ریشه واکنش منفی امروزی را تا حدودی باید در پیشینه گذشته جستجو کرد هر چند که این واکنش های منفی در هر حرکت جدید امروزی هم مانع تراشی می کنند.جامعه و فرهنگ و شرایط و همچنین موقعیت بی حقوقی و کتمان سازی گسترده باعث می شود که افراد زیادی به موفقیت یک حرکت جدید شک کنند و حاظر نباشند در آن سرمایه گذاری کرده و وقت و توان خود را صرف به ثمر رسیدن آن بکنند. غلبه بر این زخمهای تاریخی همجنسگرایان و تبدیل یاس و ناامیدی به امید و نشاط و ایمان به راه و افق های روشن یکی از عمده ترین وظایف کسانی است که می خواهند در این راه قدم بگذارند و به عنوان یکی از پیشگامان و رهبران یک جنبش تازه سر برآورند.
بخش بزرگی از همجنسگرایان در جایگاه خود به عنوان قربانیان خاموش جا خوش کرده اند، در تنهایی خود رنج می برند، کمبودها را حس می کنند، یاد گرفته اند که احساس و خواسته های خود را دست کم بگیرند و بر اساس خواسته و دستور خانواده یا حاکمان عمل کنند. حتی سیستم اجتماعی هم همجنسگرایان را در ماندن در نقش قربانی بودن تشویق می کند. پس مسئله مهمی که یک فعال حقوق همجنسگرایان باید به آن بپردازد این است که در زدودن نقش قربانی بودن از ذهن همجنسگرایان آگاهانه تلاش کند.
یادت باشد که انتقاد از کسانی که پیشقدم می شوند و می خواهند کاری بکنند، خود یکی از روحیات خاص گروهها و افرادی است که در نقش قربانی بودن جا خوش کرده اند که به جای انتقاد از وضع موجود و توجه به بی عدالتی نسبت به خود، خشم خود را متوجه پیش قدم شدگان درون جامعه خود ( جامعه همجنسگرایان) می کنند. چرا که پیش قدم شدن تو، وضعیت دون و بی ارزش بودن را در اذهان این افراد برجسته می کند و از آنها می خواهد که برای نجات خود کاری بکنند. احساس ناتوانی افراد در زدودن روحیه قربانی بودن به نوعی خشم و عصبانیت می انجامد که نوک آن را متوجه پا پیش قدم گذاران می کنند. پس اینگونه انتقادات را شخصی و فردی تلقی نکن بلکه ریشه تاریخی آن را بشناس و یادت نرود که تو می خواهی به همین جامعه سرخورده، دچار احساس شکست و روحیه تسلیم و رضا، کمک کنی.
زحمت کشیدن برای جامعه ( همجنسگرایان) که ناراحتی و عصبانیت ناشی ازجراحات و زخمهای خود را متوجه افراد فعال درون خود می کند، یک امر بدیهی است.
یادت نرود که تو خود یکی از همین مجموعه هستی که حالا در مقطعی خاص به این نتیجه رسیده ای که نشستن، لب فرو بستن و کاری نکردن بیشتر از این جایز نیست و تصمیم گرفته ای که سهم خود را در حق خواهی گروهی ادا کنی ولی خیلی ها هنوز به این سطح از جان به لب رسیدن و یا آگاهی نرسیده اند.

رقابت منفی، حسودی، هدر کردن انرژی خود در مبارزه با هم، غیبت کردن پشت سر هم و انتقاد همجنسگرایان از همدیگر، خیلی راحتر و ساده تر از مقابله با فرهنگ و افکار اجتماعی است که کل جامعه همجنسگرایان را له و لورده کرده است. پس اگر می خواهی و دوست داری که فعالیتی بکنی باید پیه چیزهایی مثل انتقاد شنیدن، تلاش برای ایجاد تفرقه از طرف عده ای، تهمت زدن و.... را هم به تن خود بمالی.

تو می خواهی یک گوشه کار را بگیری، با این کار تو آگاهانه و با اختیار مسئولیتی را به عهده می گیری. پس مواظب خودت باش و بطور مناسب و شایسته نه از روی خشم و غضب با انتقادات و برخوردها مواجه شو. در غیر اینصورت ممکن است سرخورده شوی. ریشه انتقادات را بشناس در عین حال که با دقت به همه ایرادات گوش کنی، سعی کن آماده تغییر روش و رویه خود هم باشی چرا که وظیفه رهبران اعتراف به وجود اینگونه مسائل و مشکلات، درک و فهم آنها و تجزیه و تحلیل و ارائه راه حل است. با خود صادق باش تا بتوانی با مخاطبان خود صادق بمانی. رهبری کردن نباید تنها به رشد دیگران کمک کند بلکه باید به رشد شخصی، تجربی و آگاهی خودت هم منجر شود طوری که در راه و هدف خود هر چه مصمم تر شوی.
خود را برای انجام کارها به کشتن نده. زندگی ات را بهم نریز، در همان حدی که می توانی کار کن. تو با کسی عهدی نسبته ای، بلکه با خودت عهد و پیمان گذاشته ای که خود تو حداقل بی تفاوت نباشی و یک گوشه کار را بگیری. هیچوقت فکر نکن که تو بهتر از هر کس دیگری می توانی از عهده کار برآیی.
هیچگاه این فکر را هم نکن که تو باید عالم دهر باشی تا بتونی به بقیه کمک کنی. نه. اصلاً اینطور نیست. و گرنه در آخر خسته و مآیوس خواهی شد. اهداف خیلی بزرگ و دست نایافتنی برای خود تعیین نکن. قول نده که تا ابد این کار را بکنی. هدفهای کوچک و مقطعی و برای مدت زمان معین در نظر بگیر و بعداً اگر خواستی می توانی توقف کنی یا باز هم ادامه دهی.
اگر فرد یا افرادی به عنوان الگو برای کاری که می خواهی بکنی پیدا نمی کنی سخت گیر نباش. با توجه به جوان بودن جنبش ما همجنسگرایان، الگوهایمان هم محدود است. الگوهای موجود در جامعه ما که همجنسگرایی را برنمی تابد بیشتر برای کمک به ادامه و حفظ وضع موجود و چگونگی خطر نکردن و گریبان خود گرفتن و تو تنهایی ماندن و ساختن است. فعالان حقوق همجنسگرایان و کسانی که دوست دارند در این راه قدم بگذارند باید مدلهای رهبریت و هدایت خاص خود را خلق کنند. مدلهایی که به چگونگی تغییر شرایط، چگونگی خلاص شدن از خوکردن به زیر دست ماندن و روحیه قربانی بودن ، و ارتقاء به روحیه حق خواهی منجر شود. شکل رهبری کردن و فعالیت را خودت تعیین کن و خود الگویی برای دیگران بشو. از یاد مبر که برای شروع کار لازم نیست عالم دهر باشی و حتماً باید در همه زمینه ها دانش و اطلاعات داشته باشی.
در عرصه ای کار کن که بیشتر از هر چیزی به آن علاقه داری، بهش فکر می کنی و موضوع آن برای خود تو اهمیت دارد و در حد معینی بیش از افراد دور و بر خود در باره آن می دانی.
یادت باشد که جنبش همجنسگرایان برای این نیست که ما بتوانیم در خلوت خود با کسی سکس داشته باشیم. این کار را قرنها همجنسگرایان با وجود همه قوانین سخت انجام داده اند. مسئله جنبش همجنسگرایان اعتراف اجتماعی و قانونی و فرهنگی به هویت جنسی همجنسگرایانه است، پذیرش تنوع جنسیتی در جامعه و رسیدن به برابری جنسی است.
فراموش مکن که تو می توانی همجنسگرا باشی و در عین حال بسیار موفق. فکر نکن که همجنسگرا بودن یعنی داشتن سکس زیاد با هر کسی که از راه رسید. گی / لزبین بودن با اکتفا کردن به یک شریک جنسی منافات ندارد. همجنسگرایی در سکس خلاصه نمی شود. جنبش همجنسگرایی یعنی سامان دهی به هویت همجنسگرایانه، و سکس تنها بخشی از مسئله است و نه کل آن.
به خاطر داشته باش که همجنسگرایان به خصوص در شرایط امروز ما به الگو نیاز دارند و تو می توانی یکی از الگوها باشی. تو می خواهی به دیگران کمک کنی که هویت جنسی خود را باز یابند و به جامعه آشنا شدن با این هویت و احترام به آن را آموزش می دهی.این حیطه، کار بسیار وسیع و دامنه داری است. لازم نیست که تو همه کار را به عهده بگیری. تنها یک گوشه آن را بچسب و انجام بده.

پیشقدم شدنت یعنی تو نسبت به زندگی و هویت خود احساس مسئولیت می کنی و از دیگر همجنسگرایان هم می خواهی که آنها هم چنین کنند. تو با این کارت دین و مسئولیت خود را نسبت به جنبش همجنسگرایان ادا می کنی.تنها زمانی قادر به جا انداختن این ارزشها در اذهان مخاطبان خود خواهی شد که خود عمیقاً به آنچه می گویی اعتقاد داری. به زندگی خود ارزش بده و حقوق همجنسگرایان بخشی از این است. هیچ لازم نیست که مثل دیگران عمل کنی. یا به پروژه در حال انجام ملحق شوی. خود یک عرصه تازه انتخاب کن و ابتکار جدید بزن.

ذهن خود را به فکر رقابت با دیگران که در عرصه های دیگر حقوق همجنسگرایان فعالند، مشغول مکن چرا که همه شما برای یک هدف حرکت می کنید. همه فعالان حقوق همجنسگرایان انسان هستند با همه عیب ها و اشکالات. همه اشتباه می کنند، همه کمبود دانش و اطلاعات دارند. همه فعالان مبتکرانی هستند که دست به عمل زده اند و می خواهند ظلم و ستم فعلی را برچینند. برای خود اهداف دور و دراز و رؤیایی انتخاب نکن. زمینی حرکت کن. مثلاً اینطور برنامه بریز:
من در این زمینه می خواهم به مدت یکسال کار کنم و هدفم هم این است که در عرض این یکسال حداقل 500 مخاطب برای خودم پیدا کنم. همینکه بتوانی افکار و دانش و ایده های خود را به 500 نفر برسانی خود کار بزرگی است و مطمئن باش این بذر افشانی تو بدون نتیجه نخواهد ماند. حالا بعد از یکسال اگر خواستی باز هم ادامه بدی باز با فکر و تآمل حرکت را ادامه بده.
یادت نرود که علاقمندان به این مسئله ای که تو مطرح می کنی خود به خود مخاطب تو خواهند بود. اما برای اینکار باید ذهنیت آنها، سطح شناخت و سلیقه آنها را بدانی و با زبانی با آنان صحبت کنی که برایشان ملموس باشد. به پیشنهادات و افکار آنها توجه کن ولی از یاد مبر که تو خود چیزی برای گفتن داری و می خواهی آنان را به سطح خود برسانی. پس پیام اصلی خودت یادت نرود.

این را تقریباً قول می دهیم که در بین مخاطبانت دو دسته عمده خواهند بود؛ دسته اول اینکه تو را ناجی خود می دانند و فکر می کنند که تو باید حلال همه مشکلاتشان باشی. محدودیت های خود را به این افراد بازگو کن و ذهن ناجی طلب آنها را به چالش بگیر. دسته دوم کسانی خواهند بود که اینکارت را بیهوده و دل خوش کنکی می دانند و برایت آیه یآس می خوانند. پس به خاطر بسپار که تو پیشقدم شده ای که بر ِیآس ها غلبه کنی، پیشقدم شده ای که بگویی ما با هم می توانیم کاری را به انجام برسانیم نه اینکه همه کارها سر یک نفر خراب شوند. به همکاری و تبادل تجارب با فعالانی که در عرصه دیگری در جنبش همجنسگرایان کار می کنند، بپرداز. منتظر نشین که دیگران تو را به همکاری دعوت کنند، خود پیشنهاد بده.
به خاطر داشته باش که هر کسی کاری شروع کند کسانی خواهند بود که او را به شکلی به چالش بکشند. از واکنش های تند و خشم آگین حذر کن، دلسرد نشو و انتقادات دیگران را بهانه ای برای خاتمه کار و پروژه ای که شروع کرده ای قرار مده.

خود تو هم پرورش یافته همین اجتماع هستی و ممکن است اشتباه کنی. پس به هر انتقاد و ایرادی به دقت گوش کن، ببین آیا چیزی برای یاد گیری دارد یا نه. حتی اگر آن انتقاد و ایراد را رد کنی. به برخورد کسانی که قبل از تو به فعالیت پیوسته اند و چگونگی برخود آنها با خودت نگاه کن و از عیب و نقص های آنان درس بگیر. صفات و خصوصیات اخلاقی و ارزشی خود را بشناس و در پی اصلاح آنها باش. آیا دچار هموفوبیا هستی؟ آیا واقعاً به برابری حقوق انسانها از جمله برابری زن و مرد در حرف و عمل معتقدی؟ آیا نسبت به همجنسگرایان دیگر که تیپ تو نیستند یا از تو مسن تر هستند نگاه منفی داری؟ خصوصیات منفی خود را اصلاح کن.

از انکار کردن مداوم حذر کن. قبول کن که خود تو هم مرتکب اشتباه می شوی. اعتراف به اشتباه و سعی در اصلاح آن را یکی از صفات بارز رهبریت خود قرار بده. فراموش مکن که هر رهبری به یادگیری و رشد در همه عرصه ها نیازمند است. اشتباهات ما و درسی که از آنها می گیریم به تجارب ما می افزایند، ما را صیقل می دهند و به پرورش شخصیتی خود ما کمک می کنند.
اکثر افرادی که پیشقدم می شوند بر این باورند که حق تعریف و تبیین مختصات و چارچوب مسائل را دارند. مثلاً دست اندرکاران یک نشریه همجنسگرا ممکن است این حق را به خود بدهند که تعریف همجنسگرایی، هویت همجنسگرایانه، عشق همجنسگرایانه و.... را مختص خود بدانند و تعاریف دیگران را نادرست. این نوعی ادعای مالکیت و انحصارطلبی است. از چنین خطایی پرهیز کن. به دیگران حق بده که جور دیگری نگاه کنند و تعاریف خود را هم بیان نمایند. با هدف شروع کن و هدف / اهداف فعالیت خود را با وضوح کامل نشان بده، درخواست کمک بکن و در حین عمل از بین مخاطبان خود همکارانی را برای خود برگزین. به کاری که شروع کرده ای با این دید نگاه کن که تو یک چیز تازه و جدیدی را شروع کرده ای. اگر قبلاً در جایی با گروهی کار کرده ای سعی نکن این فعالیت جدید را به نوعی تصویه حساب با همکاران قبلی تبدیل کنی.

مخاطبان جدیدی برای خود انتخاب کن. هیچ لازم نیست که برای مخاطبان نشریات یا فعالان فعلی فعالیت کنی. چرا که تنها با یافتن مخاطبان جدید است که سطح فعالیتها گسترده تر می شود و مسئله حقوق همجنسگرایان در سطح هر چه وسیع تری منعکس می گردد. از این اشتباه جدی بپرهیز که ناخواسته قربانی مخاطبان خود شوی. " من کار می کنم، زور می زنم و زحمت می کشم که به اونا کمک کنم، من میخوام اونا را نجات بدم و...." ( حرفهای مادری که خود را قربانی فرزندانش می کند.) در چنین وضعیتی تو پوسته قربانی اجتماع بودن را دریده ای اما در پوست قربانی گروه / مخاطبان خود بودن رفته ای. برای اینکه دچار چنین خطایی نشوی، رهبر و هدایت گری باش که قصد پایان دادن به آنچه که بیش از هر چیز خود تو را عذاب می دهد، اقدام کرده باشد. این مدل رهبری و هدایت بر این استوار است که رهبر و پیشقدم شونده برای درمان درد خود حرکت می کند و به این هم منجر نمی شود که رهبر بگوید: " من می خواهم به این افراد تو سری خور کمک کنم که...."
نسبت به فعالیت رهبرانی که در عرصه های دیگری کار می کنند علاقمند باش. مثلاً یک فعال حقوق همجنسگرایان باید نسبت به هر گونه فعالیت در زمینه حقوق بشر، مبارزه زنان با مردسالاری، رفع سانسور، برابری جنسی، آزادی عقیده و بیان و... حساس و از تحولات دور و بر و جامعه خود آگاه باشد. به همکاری و تعامل با دیگر رهبران و فعالان رو آورد و ضمن حمایت از خواسته های دیگران، آنها را هم به حمایت از مبارزه خود تشویق کند.
روی اهداف اصلی خود تمرکز کن و نیروی خود را صرف انتقاد و یا تصویه حساب با دیگران مکن. هدایت گر و رهبری باش که دیگران را به هدایت گر و رهبر شدن رهنمون شوی.
شرایط جامعه را در نظر بگیر اما مگذار که این شرایط تو را فلج کنند. کار و پروژه ای که میخواهی شروع کنی را به یکی دو نفر از بهترین و نزدیکترین دوستان معتمد خود در میان بگذارو سعی کن آنها را با خود همراه کنی. حتی اگر همراهی نکردند حداقل آنها را در جریان فعالیت خود قرار بده که اگر مشکلی برایت پیش آید، بتوانند در حل مشکل بتو کمک کنند.
اگر در پیشبرد پروژه خود دسترسی به اینترنت برای کسب اطلاعات بیشتر برایت ضروری است، با توجه به سانسور اینترنت در کشور، سعی کن یک پروژه همکاری با یکی دو نفر از همجنسگرایان ایرانی در خارج از کشور راه بیندازی. یا اگر خارج از ایران هستی، از طریقی سعی کن پروژه خود را با همکاری چند نفر از بچه های داخل کشور راه بیندازی. برای اینگونه ارتباطات میتوان از نشریات فعلی همجنسگرایان استفاده کرد.
این خطر هم در کمین یک رهبر و هدایت کننده نشسته است که از احساس تعریف و تمجید شنیدن از دیگران، جلب توجه و احترام بقیه به خود، گسترش تماسهای شخصی و... خشنود شود و کم کم دچار کیش شخصیت و خود پرستی گردد. چنین رهبرانی بیشتر به دنباله رو نیاز دارند تا دنباله روان به آنها. اینگونه رهبران به مرور به افرادی خود خواه، انتقادناپذیر و از خود راضی بدل می شوند. یک رهبر و هدایتگر جدی از چنین دامی می پرهیزد و برای اینکار به دیگران کمک می کند که خود تا سطح هدایتگر و رهبر شدن ارتقاء یابند و مخاطبان خود را تشویق می کند که خود ابتکار بدست گرفته و کاری بکنند. پس یادت نرود استعدادها را در بین مخاطبان خود کشف کنی و به آنها امکان و فرصت رشد و ترقی بدهی. یادت باشد که رهبران تازه به تبادل تجارب و حمایت تو نیازمندند و در اوایل کار ممکن است کارشان خالی از خطا نباشد. این کاملاً طبیعی است.
از منزه طلبی بپرهیز. کسی که می خواهد کارش را بدون هیچ عیب و نقصی انجام دهد، آنچنان در منزه طلبی غرق می شود که در عمل به هیچ کاری دست نمی زند. اشتباه و خطا کردن را به عنوان یک حق انسانی برای خود و دیگران به رسمیت بشناس. اشتباه چیزی نیست جزء کار و عملی که تو زمانی انجام داده ای که دانش و آگاهی امروز را نداشتی و اگر آن زمان مثل امروز می دانستی، آن را انجام نمی دادی. اشتباه دیروز نباید مانع حرکت امروز تو شود . پس نگذار ترس از خطا تو را فلج کند و از دست زدن به حرکت باز دارد.
این را حتماً به خاطر داشته باش که ممکن است افراد گروهی که می خواهی هدایت کنی کمتراز هر کسی نیازهای فردی و شخصی تو را درک کرده و به آنها پاسخ دهند و یا حتی به مشکلات و نیازهای فردی ات توجه کنند. همین امر ممکن است باعث شود که تو هر ایراد و انتقادی از طرف مخاطبان خویش را حمله به شخص خود تلقی کنی. پرهیز از چنین خطایی را بیاد داشته باش.
فعالیت رهبری و هدایت خود را در خدمت حل مسائل و تجارب تلخ زندگی خود قرار بده. قهرمان بازی در نیاور. از اعتراف به احساسات خود، دلگیری ها و نیازهای خود واهمه نداشته باش. صداقت و صراحت تو و نشان دادن ضعف باعث می شود که دیگران بهتر تو را درک کنند و در انجام کارها علاقمند شوند.
از همکاری دیگران استقبال کن. یادت بماند که کسانی که با تو همراه می شوند ممکن است تا ابد با تو نمانند، یکی ممکن است یک قدم با تو بیاید، دیگری چندین قدم و یکی دیگر شاید حتی بیشتر از خودت مقاومت کند و به کار ادامه دهد. رهبر و هدایتگر باید طوری حرکت کند که حتی اگر روزی خودش نتواند به کار و فعالیت ادامه دهد، دیگران بتوانند پروژه و ایده او را ادامه دهند.
پایان سخن: جامعه ما در گستره وسیع خود به کسب دانش در باره همجنسگرایی نیاز دارد. اگر تنها به خوانندگان مجله ماها اکتفا کنیم، می بینیم که امروز بیش از 1400 نفر ماها را می خوانند. این توهم را نباید داشت که هر خواننده ای یا هر همجنسگرایی خود به خود با کسب دانش و اطلاعات به یک فعال و تلاشگر راه حقوق همجنسگرایان تبدیل می شود. حتی چه بسا ممکن است کسانی که کمتر می دانند بیشتر از دیگران خصوصیات و روحیات پیشقدم شدن را دارا باشند. اگر از بین 1400 خواننده ماها تنها در صد کوچکی هم علاقمند به فعالیت باشند خواهند توانست بار این جنبش را تا حدودی به جلو ببرند و خود به پیدایش و پرورش رهبران تازه تری خدمت نمایند. این راهی است که جنبش ما باید طی کند. ما در حد خود سعی کرده و می کنیم که دانش و آموخته های خود را به دوستانی که به فعالیت و پیشقدم شدن علاقه دارند، در میان بگذاریم و امیدواریم مطلب فوق به درد شما دوستان علاقمند بخورد و در آینده شاهد گسترش هر چه بیشتر فعالیتهایتان باشیم. برای اطلاعات بیشتر پیشنهاد می کنیم مطلب " چه کاری از دست من بر می آید؟"( شماره 10 ماها) ، مقاله "لابی گری هنری که همه همجنسگرایان باید آن را بخوبی یاد بگیرند" ( شماره 8 ماها) و مطلب " با استعداد نهفته خود آشنا شویم" ( شماره 11 ماها) را هم مطالعه کنید.

همجنسگرایان از چه راهی می توانند به اهداف خود برسند؟

برگرفته شده از شماره 15 مجله ماها
بحثی در جهت هدفمند کردن فعالیتهای همجنسگرایان
اشتباهی بزرگتر از این نمی توان مرتکب شد که همجنسگرایان، بدون توجه به چارچوب شرایط و وضعیت کل جامعه و بازیگران آشکار و پنهان عرصه های اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی، بخواهند موضوع دسترسی به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی خود را مطرح کنند. بعبارت دیگر هر گروه اجتماعی، از جمله همجنسگرایان باید در تلاش خود برای رسیدن به آزادی بایستی مختصات و شرایط جامعه خود را بخوبی بشناسند، شم قوی در درک پارامترها و شناخت خوبی از بازیگران عرصه های مختلف، افکار آنان و چگونگی تاثیرگذاری بر آنها را داشته باشند و درعین حفظ استقلال جنبش خود اما بی تفاوتی به تحولات سیاسی و اجتماعی را کنار گذاشته و در نزاع بین نیروهای مختلف بایستی جایگاه خود را روشن کرده، تلاش نمایند حضور فعال خود را نشان دهند. هدف از اینکار تغییر شرایط موجود مبنی بر بی حقوقی همجنسگرایان و فراهم کردن شرایط و فضایی است که همجنسگرایان آزادانه بتوانند کار روشنگری و تشکل یابی و نهایتآ آزادی خود را بیابند. روی آوردن همجنسگرایان به این کار، آنان را به کنشگرانی فعال در عرصه اجتماعی تبدیل می کند که آگاهانه با هدفمند کردن فعالیتهای گروهی، جهت بهبود وضغ جمعی و گروهی خود تلاش می کنند.
چرا این کار ضروری است؟
حاکمیت ها، در هر کشوری، می توانند با توجه به امکانات خود بخشی یا حتی اکثر مردم را فریب داده و حقوق شهروندان خود را نادیده بگیرند، اما وجود دمکراسی، سازمانهای غیر دولتی و همچنین و رسانه های آزاد در هر کشوری به امر آگاهی رسانی کمک کرده و در شکل گیری اذهان عمومی و مقابله با تبلیغات دولتی و فریب مردم توسط حاکمان نقش بسیار مهمی دارند. در جوامع فاقد آزادی و رسانه های آزاد، حاکمیت ها همه میدان را تصاحب کرده و از ایجاد فضای مصنوعی گرفته تا بازی با کلمات و ایجاد اتفاقات و شبهه ها به توهمات مردم دامن می زنند. در نبود یک نیروی برقرار کننده تعادل( رسانه های آزاد و گروههای محروم شده)، تبلیغات یک جانبه دولتی باعث می شوند تا ظلم، بی عدالتی و انکار گروههایی از شهروندان بعنوان ارزش معنوی آن جوامع در اذهان بسیاری جا بیفتند. در چنین جوامعی تزویر و دورویی به خصلتی عمومی تبدیل می شوند. در چنین فضایی عمل گریزی و " سر خود گرفتن که جان خود را رهانیدن" بهترین خدمتی است که در وجه عملی، روانی و روانشناسی اجتماعی به ادامه وضع موجود کمک می کند. حکومت های غیر دمکرات نه تنها در روز روشن اطلاعات غلط را به جامعه تزریق می کنند بلکه دست به تحریف تاریخ در کتابها هم می زنند. و در کشور ما هم همین قاعده عملی می گردد. کافی است کمی دقت کنیم تا ببینیم که در مقایسه با تاریخ هزاران ساله ایران، تحمیل ارزشهای ایدئولوژیک بزور تبلیغات یا در قالب قوانین تحمیلی تا ایجاد مخاطره و حس دائمی ترس و اضطراب در بین مردم، چگونه باعث شده که بجایی رسیده ایم که امروز ایرانیان نتوانند میان ارزشهای تحمیلی و " خود" انسانی و تاریخی ایرانی را تشخیص دهند و کار بجایی رسیده که مردم آنچه در این دو دهه و خورده بر آنها تحمیل شده را جزیی از سرنوشت خویش و یا حتی بعنوان هویت واقعی خود بپذیرند.
روانشناسان بر این امر اتفاق نظر دارند که افراد جوامع محروم از آزادی نسبت به قدرت احساسی دوگانه دارند؛ از یک سو به نفرت از فشار و دیکتاتوری و از سوی دیگر به نوعی شیفتگی نسبت به اقتدار و زورگویی دچار می شوند. و افراد گروههای اجتماعی محروم از حقوق خود، در فاصله بین خواسته ها و تمایلات درونی خود تا واقعیتهای موجود و حاکم دچار آسیب می شوند و چه بسا در حق خواهی خویش نیز دچار شک و تردید و ندانم کاری شوند و ابر افسردگی، بی هویتی و حرمان در بین اشان دامن بگستراند.
صفحه شطرنج ایران
در کشور خود ما، حاکمیت و نمایندگان آن با بهره گیری از دین اسلام، اینطور تبلیغ می کنند که انسان ها از درک کامل قدرت الهی عاجزند و به همین دلیل محتاج برگزیدگانی ( روحانیون- ولایت فقیه) هستند تا بعنوان ناظر، مفسر و کنترل کننده اعمال و رفتار انسانها و وضع قوانین منطبق با دین، بار گناهان مردم را کم کنند. فلسفه " برگزیدگان" دین برای تفسیر و پیاده کردن احکام دینی، به پروژه دخالت دین در سیاست منجر شده که نتیجه و عواقب آن بر همگان روشن است؛ از جمله به اعتبار دین و مذهب در اذهان داخلی و خارجی لطمه شدیدی وارد کرده اما مهمتر از آن، باعث شده تا روحانیت با قرار گرفتن در راس قدرت حکومتی، به منابع ثروت ملی، ارتش و دیگر نیروهای نظامی و امنیتی چنگ انداخته و هرطور که خود می خواهند عمل کنند، مردم فاقد تشخیص خوب و بد خود معرفی شده و چنین صلاحیتی را منحصر به رهبران دینی حاکم می دانند. سانسور روزنامه ها، تلویزیون و اینترنت و اجازه ندادن به آزادی رسانه ها و تشکلات گروههای مختلف، امر نظارت بر کارهای حاکمیت روحانیون و معرفی گفتمان های دیگر را ناممکن کرده است. اینجاست که می بینیم ارزش های نادرست، بی توجهی به خواسته های فردی، شک و تردید نسبت به حقوق خویش، تزویر و دو رویی و توهم افکار عمومی اینچنین در جامعه حالت نهادینه شده بخود گرفته اند. برای نمونه،
در جامعه ما، تبلیغات هرسویه، با (سوء) استفاده آگاهانه از " گناه" بعنوان یک نیروی فراعقلی و تاکید بر ناتوانی انسان از " درک رازهای الهی"، بسیاری از همجنسگرایان را از درک و فهم شآن و حقوق انسانی خود ناتوان کرده است. هراس و شک تردیدی که در صفوف همجنسگرایان دیده می شود، نه تنها در بین بقیه هموطنان هم نمود دارد بلکه این راحالت را می توان در ذهنیت و رفتار و منش بسیاری از مردم دیگر جوامع دیکتاتور زده نیز مشاهده کرد. چون ذات و خصلت حکومتهای جبار همین است که با انواع بلندگوهای تبلیغاتی، شک و تردید و هراس را در دلها بکارند تا هر شهروندی خود یک پلیس شده و کسی نتواند" یاغی و سرکش" شود. البته حاکمان هر وقت منافع اشان ایجاب کند " ملت" را با تبلیغ و تهییج وارد صحنه می کنند تا نشان دهند که آنها برگزیدگان همین ملتند.
حکومت و قوانین آن حقوق همجنسگرایان را نفی کرده اند. در کتابهای درسی همجنسگرایی، زشت،منفور و انحرافی معرفی می شود، روزنامه ها امکان نوشتن و معرفی این پدیده را ندارند، همجنسگرایان از حق انتشار نشریات و مجلات علنی یا تشکیل گروههای حمایتی برای خود محروم هستند و.....، اما از طرفی امروز سه نشریه مختلف و یک برنامه رادیویی و تعداد زیادی وبلاگ در زمینه مسائل همجنسگرایان آگاهی رسانی می کنند، یک سازمان فعال بنام پی جی ال بعنوان یک سازمان متشکل فعالیت می کند و قشری از همجنسگرایان آگاه به مسائل، در کشور ( و خارج از کشور) پدید آمده است. از طرف دیگر فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و روشنگری در عرصه ها و سطوح مختلف جامعه توسط دیگر گروههای اجتماعی در جریان است. ذهنیت و فرهنگ جامعه در حال تغییر و دگرگونی است و تعدادی از گروههای اجتماعی و سیاسی بیرون از حاکمیت هر چند با توجه به محدودیتهای موجود از دفاع علنی از حقوق همجنسگرایان سرباز می زنند اما با زبان بی زبانی حمایت خود را از همجنسگرایان بروز می دهند. در چنین حال و هوایی روشن کردن یک سری پارامترها میتواند در هدفمند کردن فعالیتهای همجنسگرایان مؤثر باشد.
توجه اینکه چنگ زدن به امور زندگی فردی و ارجح شمردن منافع شخصی، بی توجهی به منافع گروهی و جمعی، ملی و مملکتی و پیشه کردن صبر و واگذاری امور به مقدرات و گذر زمان، و عدم تقبل مسئولیت در کسب آزادی خویش و ترس از هزینه اینکار، آفتی است که میتواند ریشه هر حرکت و تلاشی را بخشکاند. بدتر از آن حالتی است که بر افراد یک گروه اجتماعی اینطور تشبه شود که فکر کنند برای دسترسی به منافع گروهی خود کلآ بهتر است که دور سیاست را خط بکشند. و اینجاست که عده ای ناآگاهانه و با حالتی تفرعن آمیز اعلام می کنند که " لطفآ موضوع را سیاسی نکنید" یا " من از سیاست خوشم نمی آید".
تنها همجنسگرایان بدون حقوق نیستند
در ایران، تنها همجنسگرایان نیستند که از حقوق خود محروم شده اند، هر چند که وضعیت بی حقوقی ما شدیدتر است. با اینهمه شناخت گروههای محروم دیگر، درس گیری از تجارب مبارزاتی آنان و نزدیکی و همکاری با آنها نفع زیادی برای همجنسگرایان دارد. فعالیت گروههای اجتماعی و حقوق بشری، فعالیتی داوطلبانه، آگاهانه، غیر انتفاعی و خود جوش است. فعالیتی است که فرد با توجه به آگاهی از بی حقوقی خود و هم احساسان خویش، رنج و مرارت ناشی از این بی حقوقی را در زندگی فردی و جمعی لمس و مشاهده کرده و با شناخت از علل و عوامل این بی حقوقی، به این درک و نتیجه می رسد که تنها راه همانا برخورد فعال با مسائل و تاثیر گذاری جهت تغییر شرایط و نظم موجود است. برای نمونه میتوان به این مورد اشاره کرد که در دروس مدارس، همجنسگرایی بعنوان یک بیماری و انحراف تبلیغ و معرفی می شود. این نه تنها ذهنیت منفی در باره همجنسگرایی و همجنسگرایان را آموزش می دهد بلکه خود محصل همجنسگرا را از شناخت و پذیرش هویت جنسی خود محروم کرده، بر بار افسردگی، از خود بیزاری و خود خوری او می افزاید و در نهایت چنین فردی را به سردرگمی جنسی گرفتار می کند. پس چالش قدرتی که این کتابها را تهیه و تنظیم می کند، تنها راه است چرا که مبارزه برای اصلاح فرهنگ و ذهنیت مردم به معنای مبارزه با تبلیغات غلط و شتشوی مغزی افراد در مراکز آموزشی هم هست. نمونه دیگر، بسیاری از همجنسگرایان با توجه به سانسور شدید حاکم، از شناخت احساسات خود ناتوان بوده و در کویر برهوت احساس درونی و آموزشهای دینی، اجتماعی و فرهنگی سرگردان هستند. وجود یک مرکز مشاوره برای همجنسگرایان و کمک به آنها در پذیرش هویت جنسی خود امر بسیار مهمی است. برای دست یابی به این خواسته، چاره ای جزء اعتراض به این مسئله، شجاعت درآویختن با نظم موجود و حافظان و متولیان این نظم موجود و ساختار شکنی باقی نمی ماند. با اینهمه، تمام افراد یک گروه محروم و به حاشیه رانده شدن از جمله همجنسگرایانف بطور همزمان به چنین درک و شناختی نمی رسند و اینجاست که اگاهترین و شجاع ترین افراد یک گروه پا پیش نهاده و نقش موتور محرک دیگران را بعهده می گیرند. همین افراد پیشتاز هستند که در شکل دهی به حوادث و اتفاقات در تاریخ ملتها بیشترین نقش را ایفا کرده و نام اشان ماندگار می ماند.
دو مسئله مهم: استقلال جنبش همجنسگرایان و رابطه همجنسگرایان با سیاست
پرداختن به این دو مسئله استقلال جنبش همجنسگرایان و رابطه جنبش همجنسگرایان با سیاست از این رو ضروری است که همجنسگرایان را در رهیافت به مسائل یاری می رساند .
بعضی ها با توجه به دیدگاههای سیاسی خود معتقدند که با حکومت فعلی گره ای از مشکلات ما باز نمی شود و بهترین و آسان ترین راه این است که همجنسگرایان فعلآ مسئله خاص خود را رها کرده و بطور فعالی وارد جنبش سیاسی برای تغییر حکومت یا تغییر قوانین بشوند و بعد از آن که فضای مناسب ایجاد شد آن وقت همجنسگرایان متشکل شده و برای رسیدن به برابری حقوقی خود تلاش کنند. عده ای هم عکس این نظر را دارند و معتقدند که همجنسگرایان به هیچ وجه نباید دور سیاست بگردند و همینکه حکومت بر جمع شدن همجنسگرایان در فلان پارک یا کافه چشم می بندد خود نعمتی است.
نظر اول نسخه سرباز پیاده شدن همجنسگرایان برای به هدف رسیدن احزاب سیاسی را می پیچد و بر اهمیت روشنگری و کار فرهنگی چشم می بندد و نمی پذیرد که در درون احزاب سیاسی و جامعه هم ناآگاهی نسبت به همجنسگرایی پدیده رایجی است و طرح مسائل همجنسگرایان را به آینده ای دور و نامعلوم موکول می کند. نظر دوم با دل خوش کردن به اینکه چند نفرهمجنسگرا در یکی دو شهر بزرگ میتوانند در پارکی یا کافه ای جمع شوند، موضوع حقوق اجتماعی و برابری جنسی همجنسگرایان را لوث کرده و عملآ مسائل، خواسته ها و مشکلات همجنسگرایان و بی حقوقی آنان در قوانین کشوری را بفراموشی می سپارد و انفعال و بی عملی را تبلیغ و توجیه می کند. به همین دلیل هر دو این نظرات بر خطا هستند..
جنبش همجنسگرایان یک جنبش مستقل است و باید مستقل بماند، باید تشکیلات ، مجلات ، انجمن ها و گروههای خاص خود را بوجود آورد اما در عین حال آگاهانه و هدفمند در رابطه با بازیگران عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی موضعی فعال اتخاذ کند. جنبش همجنسگرایان یک جنبش سیاسی نیست بلکه جنبشی اجتماعی - حقوق بشری است.به این دلیل سیاسی نیست که هدف آن کسب قدرت سیاسی نمی باشد. در حالی که هدف یک حزب یا گروه سیاسی کسب قدرت حکومتی است. هر حزب یا گروه سیاسی در زمینه های مختلف اقتصادی، سیاست خارجی، ارتش، تقسیمات استانی، کشاورزی، آموزش و پرورش، سیاست پولی و..... همه برنامه دارد و میخواهد با گرفتن قدرت دولتی سیاستهای خود را اجرا کند. علاوه بر آن اعضاء و افراد یک حزب یا گروه سیاسی همه پیرو ایدئولوژی و باورهای نسبتآ مشابهی در زمینه های مختلف گفته شده هستند. در حالی که افراد درون جنبش همجنسگرایان، در زمینه های اقتصاد، مناسبات خارجی، سیاست پولی، کشاورزی، و..... دارای انواع و اقسام دیده گاهها بوده و در موارد گفته شده، هر فرد همجنسگرا ممکن است به یک حزب و گروه سیاسی احساس نزدیکی کند. تنها چیزی که همه همجنسگرایان را در درون جنبش همجنسگرایان کشور متحد می کند همانا بی حقوقی همجنسگرایان در قوانین کشور، تلاش دسته جمعی برای لغو این قوانین و آگاهی رسانی و اصلاح فرهنگی جامعه است.
اما اینکه جنبش همجنسگرایان یک جنبش سیاسی نیست بهیچوجه نباید به این امر تعبیر شود که بنابر این جنبش همجنسگرایان نباید خود را در فعالیتهای سیاسی درگیر کند. در درون همجنسگرایان دو نظر عمده وجود دارد؛ بعضی از همجنسگرایان معتقدند که ما باید در چارچوب همین حکومت و از بطن قوانین اسلامی، برای رسیدن به حقوق خود تلاش کنیم. عده ای هم معتقدند که با وجود این حکومت ما به حق و حقوق خود نمی رسیم و جنبش همجنسگرایان باید ضمن حفظ اسقلال خود اما هر چه بیشتر و فعالتر در حرکات و اعتراضات سیاسی و مدنی گروههای مختلف شرکت و در جهت تضعیف و در نهایت تعویض این حکومت، تلاش نماید. پیروان این نظر استدلال می کنند که با حاکم بودن یک ایدئولوژی مذهبی بر اساس ولایت فقیه، و با قرائت های سنتی از دین و با حاکم بودن متعصب ترین قشر جامعه و با قانونی که نه تنها حقوق ما را نادیده گرفته بلکه فعالانه حکم اعدام و شلاق را برای همجنسگرایان تجویز می کند، هیچ پایه عقلی و منطقی برای این استدلال که ما باید در چارچوب همین حکومت و از بطن قوانین اسلامی، برای رسیدن به حقوق خود تلاش کنیم، را باقی نمی گذارد.

چه باید کرد؟
این دیگر بر همگان روشن است که هر چه دمکراسی در کشور بیشتر شود، هر چه افراد با تفکر و غیر متعصب در پست های مهم قرار بگیرند، هر چه سانسور روزنامه ها و مطبوعات کمتر شود، هر چه آزادی بیان گسترش بیشتری یابد، هر چه گروههای بیشتری برای چنین خواسته هایی وارد تلاش شوند، هر چه سرکوب حکومتی کندتر شود، به همان نسبت طرح مسائل همجنسگرایان هم امکان بیشتری می یابد. مثلآ اگر دانشجویان، زنان، نویسندگان، کارگران، گروههای حقوق بشری، سازمانهای غیر دولتی و........ برای حقوق خود اعتراض کنند، دفاع از خواسته های این گروهها و شرکت عملی در فعالیتهای آنها در واقع به معنای تقویت عناصر دمکراسی و حقوق بشر و همانا تلاش برای ایجاد زمینه فعالیت حقوق همجنسگرایان است. به همین دلیل، همجنسگرایان باید نسبت به فعالیتهای دیگر گروهها با حساسیت برخورد کرده و در جهت تقویت آنها و تضعیف جبهه ای که حقوق بشر، آزادی تشکلات و سازمان یابی مدنی را نفی می کند، بکوشند. چرا که تنها در فضای باز تر است که امکان صحبت از تابوهای اجتماعی امکان پذیر است.
فرار از واقعیتها و سر در لاک خود فرو بردن گره ای از کار فرو بسته ما همجنسگرایان نخواهد گشود. نق زدن و اکتفا به گله و شکایت از شرایط و یا امید و آرزو به اینکه حکومتگران سر عقل بیایند هیچوقت در هیچ کشوری، ثمری برای کسی در بر نداشته است. بسیاری ازهمجنسگرایان حالت انسان دو شخصیتی را دارند که مدام ناچار به بازی نقشی هستند تا در امان بمانند، نه میتوانند "خود" باشند و خود را دریابند و نه می توانند آنچه می خواهند بشوند. در نتیجه در سطح باقی مانده اند. تجارب زندگی اشان هم گویای این است که هر آنچه تحت عنوان ایمان مذهبی به خوردشان داده اند، هر روز ابعاد گوناگون خودکامگی و تزویر نهفته در آن آشکارتر می شود.
همجنسگرایان آگاه و جدی باید برای خلاص شدن از این کابوسی که جامعه همجنسگرایان بدان گرفتارند، اگاهانه و هدفمند وارد تلاش و فعالیت شوند. تجربه همین چند سال اخیرنشان می دهد که هر چه فعالیتها و تلاشهای همجنسگرایان بیشتر شود و هر چه همجنسگرایان بیشتری وارد فعالیت شوند بهمان اندازه جامعه صدای ما را خواهد شنید و به همان نسبت افراد بیشتری خواهند توانست خود را از کویر بوهوت رهانیده با گرایش جنسی خود آشتی کرده و برای دستیابی به حقوق خویش وارد فعالیت شوند. با این حساب،
مستقل بودن جنبش همجنسگرایان و سیاسی نبودن آن درست اما این مترادف بی عملی و عدم کنشگری و پیوند با دیگر جنبش های موجود اجتماعی نمی باشد. بر عکس همکاری، حمایت متقابل و تلاش برای باز کردن فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور تنها راهی است که میدان را برای طرح مسائل همجنسگرایان باز می کند و درست به همین دلیل همجنسگرایان باید بطور فعالی درمبارزات روزمره در دفاع از دمکراسی، حقوق بشر و گروهها و افراد آزادی و دمکراسی خواه، شرکت کنند.
چرا این کار ضروری است؟
در هر جامعه ای دو منبع قدرت وجود دارد، یکی منبع قدرت حکومتی و دیگری منبع قدرت و توان کسانی که خواهان تغییر شرایط و قوانین و بهتر شدن زندگی انسانها هستند. هر دو حریف قدرت خود را از منابع گوناگون می گیرند و عامل تعیین کننده در این نزاع همانا موازنه قدرت است.همجنسگرایان نمی توانند با توسل به اینکه ما به سیاست کار نداریم و یا جنبش ما سیاسی نیست، خود را در مناقشه دو قدرت موجود کنار بکشند یا گول تبلیغات یک جانبه حاکمان را بخورند که " از کجا معلوم که مخالفان این حکومت با آزادی ما موافق باشند". محروم کردن صف دمکراسی و حقوق بشر از حمایت یعنی تضعیف آن در برابر قدرت حریف. در حالی که بر همگان روشن است که منافع جنبش همجنسگرایان در گرو تقویت کدام نیرو است.
پیوند زدن جنبش همجنسگرایان به دیگر جنبش ها مثلآ جنبش زنان، دانشجویان، کارگران، پرستاران،اقلیتهای قومی و زبانی، گروههای حقوق بشری، زندانیان سیاسی و عقیدتی و...از یکطرف باعث اعتبار و تقویت اعتماد یه نفس خود جنبش همجنسگرایان می شود و بر تجارب مبارزاتی فعالان آن می افزاید و از طرف دیگر صف نیروهای آزادی و دمکراسی خواه را تقویت می کند. هر دو این دستاورد در خدمت دستیابی همجنسگرایان به حقوق خود می باشند.
خلاصه اینکه در بطن جامعه ما تب و التهابی است که همگان از آن خبر دارند. انواع گروهها و دسته ها و اقشار مختلف در جامعه، هر کدام برای دستیابی به حقوق خود تلاش و مبارزه می کنند. این درگیری با حاکمان برای دست یابی به حقوق نفی و انکار شده، هر روز از جایی و در یکی از شهرهای کشور بیرون می زند. این مبارزات بدون شک روزی به ثمر خواهند رسید. تنها ورود افراد و گروههای هر چه بیشتر و منسجم و مستکم کردن صف همه نیروهای خواهان آزادی و حقوق اجتماعی است که به تقویت جبهه دمکراسی و حقوق بشر می انجامد و دسترسی به آزادی را به جلو می اندازد. همجنسگرایان ایران باید با جمع کردن نیروهای خود سعی کنند بطور هدفمند بر حوادث و سیر تحول رویدادها تاثیر گذاشته، و با شرکت فعال خود، به وظیفه گروهی و ملی خود در نهادینه شدن دمکراسی و حقوق بشر در کشور بکوشند. از همین رهگذر است که ما همجنسگرایان کشور خواهیم توانست در تغییر شرایط موجود و مهیا کردن فضایی که بتوانند آزادی خود را در آن بیابیم، سهم و نقشی در خور خواسته هایمان داشته باشیم.

یک قدم جلوتر
در تاریخ مبارزاتی همجنسگرایان کشورهای دیگر نمونه های زیادی وجود دارند که نشان می دهند گاهی بعضی از همجنسگرایان علاقمند به سیاست با تشکیل گروهی خاص در کنار فعالیت عمومی برای حقوق همجنسگرایان، اما نوعی فعالیت سیاسی را هم وارد برنامه خود کرده اند. اگر چنین کاری در خدمت پیشبرد اهداف همجنسگرایان باشد هیچ اشکالی ندارد اما بشرطی که چنین حرکتی گروه مورد نظر را به زائده ای صرف از یک گروه سیاسی خاص تبدیل نکند، بلکه به معنای برخورد فعال با تحولات، شرکت عملی در حرکات و اعتراضات سیاسی و در جهت مسلح کردن همجنسگرایان به آگاهی اجتماعی و سیاسی باشد.نمونه دیگر اینکه همجنسگرایان کشورهای دیگر در زمان انتخابات، با کاندید کردن خود، انجام مصاحبه با کاندیداهای مختلف، روشنگری در باره مواضع سیاسی و فرهنگی احزاب گوناگون و.... باعث می شوند تا افراد همجنسگرا با آگاهی بیشتری در انتخابات شرکت کرده و به کاندیداهایی رای دهند که در مجالس قانون گذاری یا ریاست جمهوری، از لوایح حامی حقوق همجنسگرایان پشتیبانی می کنند. این نوع لوبی گری سیاسی باعث می شود تا همجنسگرایان تاثیر خود را بعنوان یک نیروی اجتماعی نشان دهند و این باعث می شود تا احزاب مختلف و کاندیداهای آنان، همجنسگرایان و جنبش آنان را بحساب آورده و در اعتراف به خواسته های همجنسگرایان از همدیگر سبقت بگیرند. شرایط کشور ما برای تشکیل یک چنین گروهی از همجنسگرایان که بطور فعالی به امور سیاست بپردازد در داخل کشور مهیا نیست اما تحت نامهای پوششی مختلف میتوان این کار را کرد و از آن مهمتر هزاران هزار همجنسگرای ایرانی مقیم خارج کشور میتوانند با تشکیل چنین تجمعی یک نیروی مهم و ضروری پشت جبهه ای ایجاد کرده سهم خود را در آگاهی رسانی و روشنگری ادا کنند.
در مورد داخل کشور، فکرش را بکنید که اگر انجمنها و گروههای مختلف دوستی و حمایتی همجنسگرایان در شهرهای مختلف در کنار پارتی ها و جشن های خود اخبار فعالیتها و حرکات اعتراضی گروههای اجتماعی دیگر را به گوش هم رسانده و (حتی بدون اسم و نشان یا با انتشار اعلامیه ها و بیانیه های حمایتی)، بطور دسته جمعی در فلان تظاهرات اعتراضی یا تجمع ( مثلآ 8 مارس روز جهانی زن) یا..... شرکت کنند. تکرار و تداوم این حرکات نه تنها افراد بیشتری را به صف اعتراضات می کشاند بلکه خود همجنسگرایان شرکت کننده تجارب بسیار ارزنده ای هم کسب می کنند و مهمتر از همه راه برای طرح مسائل و مشکلات خود همجنسگرایان هم هموار می شود.
تنها با حرکت هدفمند و آگاهانه همجنسگرایان آگاه و به میدان کشاندن نیروی وسیع دیگر همجنسگرایان و پیوند آن با دیگر جنبش ها است که زمینه برای آزدی و دست یابی به حقوق اجتماعی اقلیتهای جنسی هموار می شود.

همجنسگرایان دانشجو و مسئولیتی که بر دوش دارند

برگرفته شده از شماره 20 مجله ماها
در شرایط نامتعارف، یعنی در زمانی که دولتهای حاکم قواعد متمدن دمکراسی را زیر پا گذاشته و احزاب و گروهای مخالف خود را سرکوب، سانسور شدیدی بر مطبوعات اعمال و امکان نفس کشیدن به گروهها و احزاب سیاسی و دیگر اقشار سرکوب شده نمی دهند، دانشجویان آن کشور بعنوان وجدان بیدار جامعه قد علم کرده و در مبارزه برای دمکراسی ، حقوق بشر و طرح خواسته های اقشار مختلف مردم پیشگام می شوند. این مسئله مختص کشور ما نیست بلکه در همه کشورهایی که از نبود دمکراسی رنج می برند دیده شده و می شود. یکی از دلائلی که چنین امکانی را برای دانشجویان فراهم می کند این است که تجمع و مراوه بین دانشجویان آسان است، تعداد زیادی از دانشجویان در خوابگاهها و کلاسهای درسی با هم هستند، جوانند و سری نترس دارند و از طرف دیگر موقعیت آنها این امکان را برایشان فراهم می کند که با دانش و علم امروزی آشنا شده و در مقایسه جامعه خود با دیگر جوامع، مشکلات و نواقص را دیده و برای رفع آنها بکوشند. جنبش دانشجویی در کشور ما که دمکراسی و حقوق مدنی در آن از طرف حکومتها نادیده گرفته شده، سابقه مبارزاتی طولانی دارد و علیرغم همه تلاشهای حکومتی برای سرکوب جنبش دانشجویی اما این جنبش همچنان بعنوان نبض زنده جامعه به حیات خود ادامه می دهد.
حکومتها اما با توجه به این خصیصه جنبش دانشجویی و ترسی که از گسترده تر شدن آن دارند، تمام سعی خود را می کنند تا جنبش دانشجویی را ایزوله و آن را حداکثر به محدود دانشگاه محدود و از پیوند خوردن آن با جنبش های دیگر و مطالبات آنها و بعبارتی برقراری رابطه دانشجویان و جامعه ممانعت بعمل آورند تا راحتر آن را ایزوله و سرکوب کنند و از طرف دیگر با سرکوب و فشار به جنبش دانشجویی به دیگران می فهمانند که هزینه مبارزه زیاد است و بهتر است که خود را کنار نگه دارند. با جنبش زنان و نیروهای سیاسی هم همین برخورد می شود. فعالان و رهبران جنبش دانشجویی و دیگر جنبش ها در عوض برای کم کردن هزینه مبارزه و بالا بردن هزینه سرکوب برای حکومتیان بدرستی سعی می کنند که جنبش خود را به جنبش های اقشار مختلف اجتماعی پیوند زده و حرکت وسیعی برای دمکراسی و حقوق بشر و ایجاد یک جنبش عمومی و قوی حقوق مدنی و شهروندی ایجاد کنند.
آگاهی از این قواعد بازی برای گروههای اجتماعی مختلفی که از حقوق مدنی و شهروندی خود محروم هستند از جمله جامعه همجنسگرایان کشور بسیار مهم و ضروری است. اگر بپذیریم که بی تفاوتی نسبت به جنبش دانشجویی و دیگر جنبش های اجتماعی و عدم حمایت از آنها درست همان چیزی است که حکومتیان می خواهند آنوقت پیدا کردن راه صحیح کار چندان سختی نیست، اگر رهبران جنبش زنان و دانشجوایان یا شخصیتی مثل اکبر گنجی اعلام می کنند که ما نه تنها از دگراندیشان بلکه از " دگرباشان" هم حمایت می کنیم، این سخن باید در بین " دگر باشان" پژواک مناسبی بیابد. باید نشان دهیم که ما از این سخنان استقبال می کنیم ، سزاوار حمایت هستیم و قدر آن را می دانیم. بنابراین راه صحیح این است که به حمایت از جنبش ها برخاسته و در تقویت پایگاه اجتماعی اشان و گسترش حمایت مردمی از آنها تلاش شود. بخصوص گزوههایی همچون ما همجنسگرایان که خود سرکوب و از حقوق اجتماعی محروم هستیم نباید در این مناقشات بین قدرت و نیروهای خواهان آزادی و دمکراسی بی طرفی پیشه کنیم و سر خود کلاه بگذاریم یا خود را با این بهانه دلخوش کنیم که ما به سیاست کاری نداریم. تنها درگیر شدن فعال همه ما در مبارزه برای دمکراسی و تقویت حقوق مدنی و شهروندی است که راه را برای طرح وسیع مطالبات ما و دسترسی به حقوق امان تضمین می کند. و گرنه ما همچنان در حاشیه، بدون هیچ حق و حقوقی و پنهان در جامعه خواهیم ماند.
اما جنبش همجنسگرایان نباید خود را در جنبش های دیگر از جمله جنبش دانشجویی منحل کند بلکه باید هدفمند و آگاهانه با این جنبش و جنبش های دیگر پیوند بخورد و ضمن حفظ استقلال خود فعالانه در مبارزه شرکت کند. چگونه چنین چیزی عملی است؟
امروزه هزاران هزار دانشجوی همجنسگرا ( گی و لزبین) در دانشگاههای مختلف کشور درس می خوانند و بسیاری از آنها در خوابگاههای دانشجویی زندگی می کنند. موقعیت این دانشجویان همجنسگرا وظایف و مسئولیت هایی را بر دوش آنها گذاشته که در عین سخت بودن اما انجام این امر خطیر تنها از دست آنها بر می آید و بس؛ دانشجویان همجنسگرا از یک طرف باید نسبت به گروه صنفی خود ( جنبش دانشجویی)، خواسته ها و مبارزات آن احساس مسئولیت کنند و از طرف دیگر از روشنگری در مورد همجنسگرایی و کمک به جنبش همجنسگرایان هم نباید غافل بمانند. این دانشجویان میتوانند بعنوان حلقه واسط و رابط بین جنبش دانشجویی و جنبش همجنسگرایان عمل کنند. تنها همین دانشجویان هستند که چنین موقعیت و امکانی دارند و نباید از مسئولیت خود شانه خالی کنند چرا که این بخش کار از دست کسان دیگری بر نمی آید. بسیاری از این دانشجویان همجنسگرا از یک طرف به اینترنت و وسایل ارتباط جمعی همجنسگرایان دسترسی دارند و از طرف دیگر در دانشگاه خود در جریان اعتراضات، اعتصابات و دیگر تحرکات دانشجویان فعال قرار دارند.
حال اگر داشجویان گی بتوانند بطور وسیعی دست به وبلاگ سازی زده ( خیلی از آنها هم اکنون هم وبلاگ دارند) و در وبلاگ های خود در کنار طرح مسائل همجنسگرایان در جامعه و روشنگری در باره مسائل جنسی، موضوع مسائل جنبش داشجویی بخصوص در حوزه دانشگاه خودشان و همینطور مباحث مطروحه بین دانشجویان، خواسته های آنها، اخبار اعتراضات و تحصن ها و ... را منتشر کنند. این دانشجویان قادرند با چنین ابتکاری و دیگر ابتکارات شخصی مسائل و مبارزات جنبش دانشجویی را در کنار مسائل و مبارزات همجنسگرایان یکجا مطرح و در نتیجه با مخاطبانی از هر دو گروه رابطه برقرار کنند و آنها را با مسائل هر دو گروه آشنا و اهمیت وضرورت دفاع از همدیگر را در بین آنها ترویج کنند.
این دانشجویان همجنسگرا در عین حال میتوانند در جهت تماس و آشنایی بیشتر با دیگر دانشجویان همجنسگرا و همینطور غیر همجنسگرا به معرفی وبلاگ های آنان و.... بپردازند و در ادامه سعی کنند حلقه ای از آشنایی و دوستی با هم برقرار کرده طوری که بطور خصوصی و خارج از دنیای اینترنت هم بتوانند با هم ملاقات و در مورد مسائل مورد علاقه بحث و گفتگو کنند و در جهت شرکت فعال هر دو گروه در مبارزات صنفی و حقوق بشری بکوشند. موفقیت در چنین کاری به پیوند خوردن هر دو جنبش دانشجویی و جنبش همجنسگرایان کمک زیادی می کند. عرصه دیگر فعالیت این دانشجویان میتواند این باشد که با نوشتن مطالب و مقالاتی در مورد هر دو جنبش در نشریات دانشجویی و مجلات همجنسگرایان به آشنایی وسیعتر این دو گروه و نزدیکی مبارزات آنها یاری رسانند. یا با ایجاد لیست ایمیلی از خوانندگان خود ودیگر علاقمندان، در روزهای اعلام حرکات اعتراضی و تجمع بمناسبتهای مختلف، فوری به خبر رسانی پرداخته و افراد هر چه بیشتری را به شرکت در اعتراضات ترغیب کنند.

لزبین ها ( بخصوص لزبین های دانشجو) بسته به علاقمندی خود، علاوه بر فعالیت فوق میتوانند بعنوان حلقه رابط بین جنبش همجنسگرایان و جنبش زنان و فمینیستی کشور هم عمل نمایند و شکل فعالیت تقریبآ میتواند از همان نوع فوق باشد.
توجه و اهمیت دادن به اینگونه کارها بسیار ضروری است چرا که با زیر برف کردن سر خود که ما این چیزها را نمی بینیم یا علاقه ای به اینکارها نداریم، کاری از پیش نخواهد رفت و تنها به حکومتیان که خواهان کناره گیری مردم و سرکوب شدگان از مبارزه و ایزوله شدن فعالان حقوق بشری هستند، خدمت کرده ایم. هر انتخابی که تک تک ما می کنیم چه بخواهیم و چه نخواهیم در تقویت یک طرف معامله تآثیر دارد حتی اگر انتخابی نکرده و سکوت کنیم و بی طرفی پیشه نمائیم، باز این هم خود نوعی انتخاب است و تاثیرش در تقویت طرف ممخالف آزادی معلوم. پس بدون شرکت فعال همه ما بعنوان جزئی از ملت و بدون پیوند خوردن جنبش های مختلف اجتماعی با هم و غلبه بر تلاش حکومتیان برای ایزوله کردن هر گروه، جنبش وسیع دمکراسی خواهی در کشور شکل نخواهد گرفت و دمکراسی، حقوق بشر و حقوق شهروندی در کشور ما همچنان در محاق خواهد ماند. آه و ناله از بی حقوقی باید به عمل و کنش فعال برای غلبه بر موانع موجود رشد کند و گرنه جدی نبودن خود، خواسته ها و حقوق خود را ثابت کرده و غیر مستقیم بر بی عدالتی و نبود دمکراسی مهر تآئید زده ایم. سکوت ما بمعنای رضایت ما تلقی میشود. سکوت را باید شکست. آزادی آنگاه بدست می آید که از خواسته های خود شناختی صحیح داشته باشیم، خواسته ها و منافع خود را جدی بگیریم، موانع پیش راه را بشناسیم وبرای غلبه بر آنها بکوشیم،حاظر به پرداخت هزینه برای آزادی خود باشیم و آگاهانه، هدفمند و با برنامه حرکت کنیم. آنچه در این مقاله گفته شد را تعدادی از دوستان اگاه همین امروز به آنها عمل می کنند اما این حرکت باید وسیع و گسترده شود و نیروهای هر چه بیشتری وارد میدان شوند تا بتوان وزنه را به نفع آزادی و دمکراسی هر چه سنگین تر کرد.

جنبش همجنسگرایان ایران، هست یا نیست؟

برگرفته از شماره 19 مجله ماها
" به صرف گفتن و نوشتن در باره مفاهیم کرامت و خودگردانی، انسان ها صاحب کرامت و خودگردان نمی شوند."
اکبر گنجی

جنبش ( هر جنبشی) به معنای حرکت و تلاش آگاهانه برای رسیدن به اهداف معینی است. نفس جنبش بدان معنا و برای آن است که در شرایط مفروض ( حاظر) وضعیت ایده آل نیست و تغییراتی باید در عرصه های معینی صورت بگیرد تا جنبش مزبور و پایگاه اجتماعی آن به اهداف خود برسند. پس تغییر وضعیت موجود برای دست یابی به اهداف ضروری است. یک جنبش برای تغییر شرایط و ایجاد وضعیت مطلوب خود بوجود می آید.
جنبش همجنسگرایان جنبشی است برای رها سازی همجنسگرایان از بی حقوقی و تبعیضات قانونی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی. با این حساب جنبش همجنسگرایان بمعنای تلاش آگاهانه برای تغییر معادلات موجود نفی کننده حقوق همجنسگرایان، و حرکت بسمت دست یابی به حقوق شهروندی و مدنی برابر در همه عرصه های زندگی برای همجنسگرایان است.
اگر قانون حقوق اقلیتی را برسمیت نشناسد، چنبش آن اقلیت چاره ای جز این ندارد که برای دست یابی به حقوق خود تنها به مرزهای قانونی بسنده نکند و حق خود بداند که قانون شکنی کند. اگر چنین نبوده و نباشد جنبش ها در جهان هیچوقت به حقوق خود دست نمی یافتند. اعتراضات علنی، تظاهرات و تقویت صفوف نافرمانی مدنی باید بعنوان ابزارهایی برای حق خواهی در خود جنبش برسمیت شناخته شوند.
هر حرکت و تلاشی را نمی توان جنبش نامید. جنبش مختصات و تعریف خاص خود را دارد. جنبش همجنسگرایان زمانی زاده می شود که تعدادی فعالیتهای سازمان یافته گروهی / سازمانی بنمایندگی از قشر وسیع و به درجات متفاوت فعال یا صرفآ مصرف کننده اما عمیقآ خواستار تغییرات، پا بگیرند نه اینکه چند نفر محدود بطور ارادی و بدون پشتوانه حمایتی آن قشر وسیع ، بخواهند همه را به منزل مقصود برسانند.
حال چگونه میتوان فهمید که گروهها و سازمانهای متشکلی که خود را نماینده همجنسگرایان می دانند واقعآ نماینده این قشر هستند یا نه؟
برقرای ارتباطی سازمان یافته بین کسانی که خود را نماینده می دانند با پایگاه خود ( جامعه وسیع همجنسگرایان) مهمترین مسئله ای است که رهبران باید به آن توجه کنند. این ارتباط زمانی ایجاد می شود که آن قشر وسیع که پایگاه رهبران بحساب می آید، آمال، آرزوها، خواسته ها و تمنیات خود را در گفتار و رفتار رهبران منعکس شده ببیند. گفته های رهبران را حرف های دل خود بداند و در عین حال نسبت به سازمان های رهبری کننده احساس مسئولیت کند و در جهت تحقق آنها بکوشد. پس لازمه موفقیت یک جنبش این است که همه بار و کارها بر دوش رهبران نماند بلکه خود پایگاه ( جامعه همجنسگرایان) هم بایستی به مسئولیت خود عمل کنند.
اگر رهبران زحمت می کشند، نشریه و تشکیلات راه می اندازند، بخش وسیعی از وقت خود را صرف اینکار می کنند، چه بسا از بسیاری از مسائل شخصی و خصوصی خود می گذرند و همه را در راه منافع عمومی جنبش بکار می گیرند در عوض حق دارند توقعات خاصی هم از افراد پایگاه خود ( همجنسگرایان) داشته باشند. بعبارت دیگر احساس مسئولیت باید دوجانبه باشد و گرنه جنبش دلخواه شکل نخواهد گرفت.
با چند مثال منظور خود را روشن کنیم: زمانی که کنگره ملی آفریقا جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی را رهبری می کرد؛ رهبر آن آقای نلسون ماندلا در زندان بود اما همین رهبر زندانی در تماس با کمیته رهبری کنگره ملی آفریقا، برای مقابله با رژیم آپارتاید بعضی اوقات اعلام تظاهرات یا اعتصاب عمومی می کرد و میلیونها نفر از سیاهپوستان ( پایگاه جنبش ضد آپارتاید) با جان و دل به اعلان های او پاسخ می دانند و در روز مقرر به خیابانها می آمدند یا دست از کار می کشیدند. همین امر به رهبران رژیم آپارتاید و همه دنیا ثابت می کرد که آقای ماندلا و کنگره ملی آفریقا براستی که نماینده جنبش ضد آپارتاید هستند و پایگاه او ( یعنی سیاهپوستان و دیگر افراد ضد آپارتاید براستی خواهان تحقق اهداف کنگره ملی آفریقا هستند و حاضرند برای آنها فداکاری کنند. نتیجه آن شد که در نهایت کنگره ملی آفریقا بر رژیم آپارتاید پیروز شد و اصلاح قوانین و ساختارها را شروع کرد.
نمونه ملموس دیگر تظاهرات میلیونی همجنسگرایان آمریکا به دعوت تعدادی از سازمانهای همجنسگرایان در
سالهای 1979، 1987 و سال 2000 بود. در این سه تاریخ سازمانهای رهبری کننده جنبش همجنسگرایان آمریکا برای نمایش قدرت و نیروی جنبش همجنسگرایان اعلام تظاهرات کردند و پایگاه آنان( جامعه همجنسگرایان) به فراخوان رهبران خود لبیک گفته در روز مقرر به خیابانها آمدند و قدرت و اراده خود را بنمایش گذاشتند. تظاهرات کارگران شرکت واحد در تهران و یا اعتراضات دانشجویی و یا اقوام مختلف در گوشه و کنار کشور نیز نمونه های دیگری از این باب هستند.
در چیزی که بنام جنبش همجنسگرایان ایران از آن یاد می شود چنین رابطه رهبری کننده و رهبری شونده غایب است. اشتباه نشود ما دنباله روی کورکورانه را تشویق نمی کنیم اما به سازماندهی و اهمیت ایفای نقش و وظایف در خور هر کدام ( رهبری کننده و رهبری شونده) باور داریم. برای مثال اگر امروز سازمان همجنسگرایان ایران( پی جی ال او) یا یکی از همین نشریات همجنسگرایان یک پرسشنامه تهیه و از خوانندگان خود بخواهند که به سئوالات مطروحه جواب دهند بجرآت میتوان گفت که بیش از 95 درصد افراد جوابی نخواهند داد. ( این را با دلیل و مدرک می گوئیم). این خود نشان از آن دارد که آن رابطه و حتی احترام متقابل شکل نگرفته است، حال چه برسد به اینکه دعوت به تظاهرات شود یا شرکت در یک حرکت اعتراضی جنبش های دیگر. بنابریان در برقراری ارتباط سازنده هر دو نیروی رهبری کننده و رهبری شونده بایستی به مسئولیت های خود عمل کنند.
داشتن چندین وبلاگ و نشریه لازمه یک جنبش است اما کافی نیست. آز آنجا که جنبش همجنسگرایان قصد پایان دادن به بیعدالتی در همه زمینه ها را دارد می بایست حضور خود را هم در تمام عرصه ها نشان دهد. این حضور عملی نخواهد شد مگر اینکه نیروهای هر چه بیشتری از همجنسگرایان در هر کجا که هستند و در هر عرصه کاری، اجتماعی و شهری که در آن زندگی میکنند آستین ها را بالا زده و با انواع روش ها نارضایتی خود را از این شرایط بی حقوقی محض علنی کنند. این یعنی تجلی خواسته ها و آمال جمعی ما در سطحی وسیع.
برای اولین بار در تاریخ ما است که هزاران هزار همجنسگرای ایرانی از طریق نشریات فعلی بصورت شبکه گسترده ای با هم در تماس هستند. این یک موفقیت بزرگی است.
اما جو حاکم بر نشریات این را تداعی می کند که اکثر مطلق خوانندگان صرفآ مصرف کننده هستند و خود کاری به چیزی ندارند. اگر اراده لازم برای تغییر شرایط در بخش وسیعی از همجنسگرایان از جمله مخاطبان نشریات فعلی شکل نگیرد میتوان گفت که به موفقیت حرکت فعلی هم چندان امیدی نمی توان داشت.چرا که اراده رهبران بتنهایی برای موفقیت کافی نیست.

تنها از طریق پشت کامپوتر نشستن و گفتن از مشکلات یا اعلامیه دادن، در عرصه واقعی کاری پیش نخواهد رفت . برای تحقق گفته ها، آرزوها ، افکار، آمال و خواسته ها باید از پشت کامپوتر بیرون آمد و در عمل کاری کرد. تجارب جنبش های همجنسگرایان جهان که به همه یا بخشی از حقوق خود دست یافته اند، پیش روی ماست. همه این جنبش ها زمانی در خیابان فوران کرده و به اعتراض مستقیم و علنی بر علیه بی حقوقی خود پرداخته اند. پس دست زدن به تظاهرات، نافرمانی مدنی و بروز علنی نارضایتی خود یکی از مهمترین ابزار رسیدن به حقوق جنبش همجنسگرایان است و ما همجنسگرایان ایران نباید خود را گول بزنیم که تنها با انتشار چند مجله و وبلاگ به حقوق مدنی خود خواهیم رسید. این فعالیتها باید به عرصعه عمل اعتراضی در خیابان هم کشیده شوند تا آنوقت جامعه و مسئولان را متوجه خود کنیم. و گرنه مسئولان ترجیح می دهند که ما در خانه بمانیم و پشت کامپوتر خود هر چه میخواهیم بگوئیم تا بعدآ با فشار یک دکمه حرفهایمان را سانسور و یا فیلتر کنند.

ما در همین مجله ماها (و دیگر نشریات همجنسگرایان هم ) بر اهمیت شکل گیری جنبش حقوق مدنی در کشور تآکید کرده ایم. این بدان معنا است که اقشار محروم از حقوق خود در جامعه ( زنان، کارگران، دانشجویان، اقلیت های قومی و مذهبی و جنسی) که امروزه بطور پراکنده و جدا از هم دست به اعتراضات محدود می زنند و از آنجا که هر قشر معترض از حمایت عملی دیگر اقشار بی حقوق محروم می ماند به پیروزی چندانی هم دست نمی یابد. پس لازمه عقب راندن مخالفان حقوق مدنی و شهروندی این است که لایه های مختلف ناراضی در جامعه بهم پیوسته و قدرت و اراده خود را در اعتراضات وسیع خیابانی بنمایش بگذارند. پس صادر کردن بیانیه و اطلاعیه در حمایت از حقوق دیگران مهم است اما مهمتر از آن حرکت عملی و شرکت در اعتراضات آن گروه مفروض است. اما منظور از این شرکت این نیست که مثلآ تنها چند نفر از همجنسگرایان به اعتراضات دانشجویان یا زنان ملحق شوند بلکه بایستی پایگاه رهبران ( یعنی جامعه وسیع همجنسگرایان به فراخوان رهبران خود لبیک گفته و بصورت وسیع و فعالی در اعتراضات شرکت کنند.
در اعتراضات اخیر دانشجویی هر چند همجنسگرایان دانشجو تا حدودی شرکت کردند اما سکوت " کمیسیون مشترک دفاع از حقوق اقلیت های جنسی در ایران" در رابطه با اعتراضات دانشجویی بهیچ وجه منطقی نبوده و نیست. اگر همزمان با شروع اعتراضات این کمیسیون اطلاعیه حمایتی منتشر و در آن از همجنسگرایان بخصوص دختر و پسران دانشجو درخواست می کرد که فعالانه در اعتراضات دانشجویی شرکت کنند و همجنسگرایان هم به این درخواست جواب مثبت می دانند آنوقت همه مشاهده می کردند که با صدور یک بیانیه از طرف رهبران فعالان حقوق جنسی، لایه جدیدی از دانشجویان به اعتراضات پیوسته و مسلمآ نسبت به آن علاقمند می شدند و از همین رهگذر توجه ها به اقلیت های جنسی و مسائل آنها زاده می شد. شاید عدم انتشار بیانیه از طرف کمیسیون به این خاطر باشد که چنین رابطه ای با پایگاه خود برقرار نکرده و اگر دعوت به شرکت در اعتراضات می کرد لبیکی نمی شنید. مسلمآ باز هم شاهد اعتراضات اقشار مختلف خواهیم بود و آینده ثابت خواهد کرد که همجنسگرایان و رهبران آنها تا چه اندازه در کسب حقوق مدنی و اجتماعی خود جدی هستند.
در شرایط ضعف دیگر جنبش های اجتماعی، تضمینی برای موفقیت جنبش همجنسگرایان وجود ندارد. تجارب جهانی به ما می آموزانند که در سایه پیشروی جنبش زنان، کارگران، دانشجویان و دیگر اقلیت ها است که جنبش همجنسگرایان هم فرصتی برای مطرح شدن می یابد. اما جنبش همجنسگرایان نباید تنها زائده جنبش ها ی دیگر شود بلکه با فعالیت عملی و تقویت صفوف خود میتواند و باید خود بعنوان یک جنبش عمده و مسئول در کنار دیگر جنبش ها قد علم کند. حمایت از مبارزات دیگر گروها و شرکت عملی در اعتراضات آنها راه را برای آموزش، کسب تجربه، رسیدن به پختگی لازم و هموار کردن شکل گرفتن جنبش مدنی - شهروندی تقویت می کند. ما همجنسگرایان میتوانیم و باید این وظیفه خود را بخوبی به پیش ببریم.
اکبر گنجی در پیام خود به مراسم بزرگداشت سیمین بهبهانی حرف های کاملآ درستی می زند؛ او می گوید " به صرف گفتن و نوشتن در باره مفاهیم کرامت و خودگردانی، انسان ها صاحب کرامت و خودگردان نمی شوند...... باور بدون عمل، باور نیست. نمی توان مدعی باور به ارزش ها و آرمان های انسانی شد، اما برای تحقق آنها قدمی به پیش برنداشت. باید در نظام اخلاقی - ارزشی مان جایگاه ویژه ای برای شجاعت، عشق و محبت باز کنیم...... خود اندیشه لزومآ در کسی ایجاد شجاعت نمی کند..... هیچ کس نمی تواند بجای ما بیندیشد، بجای ما رنج ببرد و بجای ما پیکار کند. .... دمکراسی و حقوق بشر به عاملان جسور و شجاع نیاز دارد. به افرادی که به ارزش های دمکراتیک باور دارند و باور خود را از طریق پیکار و مبارزه با ظلم و بیعدالتی نمایان می سازند."با همه آنچه گفته شد اینطور به نظر می رسد که جنبش همجنسگرایان ایران هم هست و هم نیست. بعبارت دیگر بطور بالقوه وجود دارد اما در عمل ناپیدا است. اراده و عمل تک تک ما در زایش جنبش امان در عرصه عمل ضروری است. ما میتوانیم اگر که در خواسته های خود جدی بوده ، اراده اش را داشته باشیم ، بر ترس های خود غلبه کنیم و کمی شجاعت بخرج دهیم.

لابی گری هنری که همه همجنسگرایان باید آن را بخوبی یاد بگیرند

برگرفته از شماره 8 مجله ماها
تا حالا شده که در مجله یا روزنامه یا سایتی مطلب بدی در باره همجنسگرایی یا همجنسگرایان خوانده اید که شما را عصبانی کرده و بلافاصله به سردبیر آن مجله/ روزنامه یا مسئول سایت نامه و یا ایمیل ارسال کرده اید و در آن به مطلب ایشان اعتراض و واقعیت را توضیح داده اید؟ تا حالا شده که در جریان انتخابات به کاندیدایی نامه نوشته اید و یا در سایت ایشان کامنت گذاشته اید که چرا در باره حقوق همجنسگرایان حرفی نمی زند؟ یا گفته اید که اگر از حقوق همجنسگرایان بطور علنی دفاع کند شما به او رای می دهید؟
اگر این کارها را کرده اید اسم آن را چی می گذارید؟ این همان لوبی یا لابی کردن است.
کلمه لوبی
) در فرهنگ لغت انگلیسی / فارسی به لابی ، نفوذ کردن در Lobby(
نظام قانون گذاری و سخنرانی و تبلیغات در رابطه با نمایندگان مجالس قانون گذاری معنی شده اما این معنی ناقص است.
لوبی کردن در واقع به عمل فرد یا گروهی اطلاق می شود که با دلیل و برهان (و اشکال گوناگون دیگر) سعی می کنند تا بر قانون گذاران تاثیر گذاشته و نظر آنها را به رد یا تصویب لایحه ای خاص و منطبق با منافع خودشان جلب کنند.
واژه لوبی در قرن 17 میلادی در انگلستان مرسوم شد؛ در دوره ای که مردم برای ملاقات و بیان نظرات خود به نمایندگان انتخابی در سالنی در بیرون محوطه قانونگذاری( مجلس) منتظر می مانند. این سالن انتظار لوبی نام داشت و بمرور کسانی که در این سالن منتظر ملاقات می مانند را لوبیست نامیدند و عمل آنها را لوبی کردن.
لوبی کردن میتواند ارسال یک نامه یا ایمیل به فرد یا حزب یا گروهی باشد بدون آنکه طرف از اینکار خود با دیگران حرفی بزند یا ممکن است گاهی در شرایطی خاص لوبی گران به این نتیجه برسند که برای وارد کردن فشار بیشتر به ارگان یا مقام مورد نظر باید علنی حرکت کرد مثلآ انتشار نامه سرگشاده، یا تظاهرات و ....
امروزه لوبیگری تنها به ملاقات با (و تاثیر گذاری بر) نمایندگان مجاس ختم نمی شود. هر کسی در هر سطحی میتواند نظرات و ایده های خود را به اشکال گوناگونی به افراد، سازمانها و ارگانهای مورد نظر خود برساند و در جهت جلب موافقت آنها یا تعدیل روش برخورد آنها فعالیت کند. حتی ممکن است نمایندگان دولتی در رابطه با دولت دیگری دست به لوبی گری بزنند مثلآ دولت ایران برای تعدیل نظر آمریکا نمایندگان یا طرفداران خود در آمریکا را به لوبی کردن تشویق کند. یا مثلآ ممکن است چند نفر از اعضا حزب یا گروهی همجنسگرا باشند و میخواهند کاری کنند که حزب آنها در رابطه با همجنسگرایی موضع مثبتی اختیار کند و بطور علنی از حقوق همجنسگرایان دفاع نماید؛ پس به اشکال گوناگون از جمله ارسال نامه یا ایمیل یا سخنرانی علنی در جلسات گروه/ حزب خود این درخواست خود را مطرح می کنند (( چه بصورت علنی و اعلام گرایش شخصی خود و چه بدون آنکه گرایش خود را علنی کنند).
لوبی کردن ( لابیگری) جرم نیست و عملی است قانونی. نیروها و گروههای مختلف اجتماعی معمولآ گروههای لوبیست خاص خود را دارند که سعی می کنند نظرات و دیدگاههای همسو و هم جهت منافع اجتماعی خود را در سطوح مختلف جامعه جا بیندازند.
همجنسگرایان بخصوص در غرب از اهرم لابی گری در جهت خنثی کردن افکار منفی در مورد حقوق خود و جلب نظر رسانه های ارتباط جمعی، نمایندگان انتخابی، گروههای سیاسی مختلف، مراکز مذهبی، گروه های حقوق بشری و دیگر گروههای فعال اجتماعی استفاده زیادی کرده اند و لابی گری را به اهرم مؤثری برای طرح مسائل خود تبدیل کرده اند. آنها با اینکار خود
نه تنها نظر قانون گذاران رابه اهمیت رعایت حقوق همجنسگرایان جلب می کنند بلکه در سطح اجتماع هم سعی می کنند بر گردانندگان نشریات و روزنامها، سایتها، تحلیلگران مسائل اجتماعی و حتی جنبش های موجود دیگر در جامعه تاثیر گذاشته و آنها را به دفاع از حقوق خود متقاعد کنند و با این روش مسائل خود را از حالت زیر زمینی به در آورده، به سطح جامعه منتقل می کنند و افکار عمومی را متوجه خود می سازند.
شرایط کشور ما برای لوبی کردن هموار است و زمینه ها برای لابیگری هم زیادند.
قانون مجازات اسلامی را خوانده اید؟ مواد 118 تا 130 آن در باره مجازات همجنسگرایان است. هر کسی می تواند نامه ای در اعتراض به این قانون نوشته و به نماینده حوزه انتخابی خودش در مجلس ارسال و رونوشت آن را به رئیس جمهور، رئیس مجلس، قوه قضائیه و چندین روزنامه ارسال کند. یا میتوان مطلبی علمی در باره همجنسگرایی تهیه و برای چاپ به تعدادی از مجلات و روزنامه ها ارسال کرد، یا در وبلاگها ی مختلف هتروسکشوالها در باره اهمیت رعایت حقوق همجنسگرایان کامنت گذاشت، یا مجلات و وبلاگهای همجنسگرایان را معرفی کرد و آدرس آنها را نوشت، یا مثل دوستی که یک نسخه کامل ماها را پرینت کرده و به آدرس چند نفر در محل خود ارسال کرده بود ، یا نوشتن ایمیل و نامه به روزنامه ها و سایتها که چرا در باره همجنسگرایی مطلبی نمی نویسند، یا اگر در یک سایت خارجی مطلب جالبی در مورد همجنسگرایی خواندید لینک آن را به تعدادی از دوستان یا روزنامه ها و... ارسال کنید.
دست زدن به چنین کاری بدان معنا نیست که بلافاصله قانون مجازات همجنسگرایان را لغو می کنند یا فلان روزنامه نامه شما را چاپ می کند، نه اینقدر خوش خیال نباشیم اما ادامه پیگیر و مرتب چنین کاری اگر توسط تعداد هر چه بیشتری از افراد در طول مدت زمانی طولانی صورت بگیرد بدون شک تاثیر خود را خواهد داشت و حداقل ذهنها را متوجه وجود و حضور و دادخواهی ما خواهد کرد. لوبی کردن هزینه مالی چندانی ندارد اما اراده قوی ، ادامه کاری و صرف وقت و پشتکار شرط آن است .
برای ارسال ایمیل و یا نامه توجه داشته باشید که اگر نوشتن نام و آدرس شخصی برایتان امکان ندارد میتوان با نام مستعار اینکار را کرد یا حتی ایمیلی مخصوص اینگونه کارها تهیه کرد. یادتان باشد که نامه و ایمیلها بصورت صحیح، با منطق و حالت رسمی و جدی باشند و خالی ازغلط های املایی و انشایی. اصلآ میتوان وبلاگی مخصوص لوبیست های همجنسگرا تشکیل داد یا یک گروه مخصوص اینکار در یاهو درست کرد یا با کمک چند نفر از دوستان نزدیک خود چنین گروهی را درست کرده و مسئولان و روزنامه ها و سایتها را نامه باران کرد. ما بنوبه خود حاضریم نتیجه اینگونه فعالیتهای شما را در مجله منعکس کنیم تا دوستان دیگر هم در جریان یاشند و از تجربیات شما بیاموزند. یا متن نامه های شما را در اختیار دیگر دوستان قرار دهیم. اگر هم برای تهیه متن مشکل دارید می توانیم با شما همفکری کنیم.
برای نمونه برنامه دوازده ماده ای معین در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر را خواندید اگر جواب آری است وقتی ماده مربوط به مسئله " احترام به سبک های مختلف زندگی" را در آن دیدید چه احساسی به شما دست داد؟ وقتی اکبر گنجی در زندان و در حال اعتصاب غذا نامه بیانیه مانند می نویسد و در آن " احترام به روش های مختلف زندگی" را می گنجاند آیا آنتن های شما تیز می شود؟ اگر باز جواب آری است یعنی شما شاخک تیزی دارید و از قابلیت لوبیست شدن برخوردارید. مانند آن دوستی که به سایت معین مراجعه کرده بود و چندین پیام از طرف همجنسگرایان برایش گذاشته بود و نوشته بود که بشرطی به معین رای می دهد که مسئله " احترام به سبک های مختلف زندگی" را بازتر کند و اهمیت رعایت حقوق همجنسگرایان را هم بشکلی مطرح کند. یا همین دوست که در جریان حرکت اعتراضی برا آزادی اکبر گنجی از زندان شرکت کرده و دلیلش را همین اشاره گنجی به " احترام به روش های مختلف زندگی" عنوان کرده بود. چنین شخصی آگاه است، منافع خود را می داند و متوجه این هست که چه کسانی بطور بالقوه امکان این را دارند که اگر فرصتی پیش آید مسائل و حقوق او را مطرح خواهند کرد. پس از همین امروز با حمایت از آنها نشان می دهد که شمه اش تیز است، از امروز بذر می کارد که فردا نتیجه بگیرد. یا میتوان در گروههای مختلف حقوق بشری، گروههای طرفدار لغو قانون اعدام و... عضو شد و فعالیت کرد و به موقع موضوع تلاش برای لغو اعدام همجنسگرایان و یا اینکه حقوق بشر باید شامل دفاع از حقوق همجنسگرایان هم بشود را وارد برنامه های آنها کرد.
یک لوبیست شمه تیز و قوی دارد. حرفهای تو لفافه دیگران را می فهمد، از دانش و آگاهی اجتماعی و سیاسی کافی برخوردار است و می داند کی، کجا و چطور حرف خود را به گوش بقیه برساند. یک لوبیست اراده دارد، با شهامت است و قادر است یک تنه برای اهداف خود کار کند و حتی بعنوان مبتکرو رهبر، یک گروه یا جمعی از افراد همفکر را دور خود جمع کرده و آنها را برای دست زدن به یک کار مشترک در جهت منافع مشترک قانع کند. یک لوبیست دلسرد نمی شود، از امکانات موجود نهایت استفاده را بعمل می آورد. او تنها تاریکی تونل را نمی بیند بلکه نور بعد از تونل را هم می بیند و امیدوار است.
یک لوبیست نمی گوید " بابا تو این مملکت چیزی درست نمی شود". او به کوشش و تلاش و نتیجه معتقد است و می داند که من اگر برخیزم تو اگر برخیزی.... و به سهم خود برمی خیزد.
گاهی ممکن است ایجاد یک گروه علنی برای حقوق همجنسگرایان با سدها و موانع زیادی مواجه باشد. در چنین شرایطی یک لوبیست میتواند گروه پوششی درست کند و تحت نام مناسب دیگری گروهی تشکیل دهد و فعالیت کند و به موقع و سر فرصت مسائل همجنسگرایان را هم وارد برنامه های خود کند، حتی بدون آنکه مسائل شخصی خود و یا اهداف واقعی گروه خود را علنآ اعلام کند.
خود شما دوست عزیز که این مطلب را می خوانی تا چه اندازه از استعداد و هنر لابیگری برخوردار هستی؟ نمی دانی؟ این گوی و این میدان: کلی روزنامه و مجله در کشور منتشر می شود. برایشان نامه بنویس، ماها را برایشان پست کن، مشکلات و مسائل شخصی خودت را برای تعداد زیادی از آنها ارسال کن، به سایتهای مختلف سر بزن و کامنت بگذارو يا به نمایندگان در سطوح مختلف نامه بنویس، در جریان اخبار و حوادث و اتفاقات جامعه قرار بگیر و از کسانی که فکر می کنی امکان و توان این را دارند که اگر روزی بقدرت برسند ممکن است وضع ما بهتر بشود، حمایت کن و حمایت خود را بعنوان یک همجنسگرا بگوش آنها برسان. در دانشگاه و مدرسه جلسات و کنفرانسهای مختلفی میتوان برگزار کرد و در مورد موضوعات مختلف سخنرانی کرد؛ میتوان موضوع جنسیت و گرایشات جنسی را هم به موضوعات اینگونه کنفرانسها اضافه کرد. اما توجه داشته باشید که خود شما باید از دانش و آگاهی کافی در باره این موضوع برخورداید. و در آخر مهم اینکه همه ما بی تفاوت نباشیم و در هر جا و رده ای که هستیم به سهم خودت هر چه میتوانیم در به سطح جامعه آوردن حقوق همجنسگرایان تلاش کنیم. موفق باشید.

خود سانسوری و سرکوب درونی شده- آنچه هر همجنسگرایی باید بداند

برگرفته از شماره 9 مجله ماها
گفته می شود که هدف غایی ونهایی هر سرکوب و خشونتی این است که به خود سانسوری و اعمال خشونت فرد بر خودش بینجامد. این گفته در مورد ما همجنسگرایان تا حدود زیادی صدق می کند.نفی وجود واقعی خویشتن و سرکوب احساس و گرایش خود، ازدواج با یک غیر همجنس، صحبت نکردن از همجنسگرایی و حقوق افراد هدف قانون گذاران است که فرهنگ توده های ناخودآگاه را هم پشتوانه خود قرار داده و همجنسگرایی را ممنوع و مجازات اعدام را برای عمل همجنسگرایی در قانون گنجانده اند. تا مبادا همجنسگرایان به سرشان بزنند که حق و حقوقی دارند، یا بخواهند از قوانین و اخلاقیات کهنه سرپیچی کنند.
وقتی ما همجنسگرایان با نفی خود، هر چه بیشتر از احساس خود متنفر می شویم و آرزو می کنیم که ای کاش چنین نبودیم و بعد تسلیم سنتها و قانون ناحق، شده و تن به ازدواج می دهیم آنوقت استدلال نادرست فرهنگ، حاکمیت و خانواده سرکوبگر به پیروزی نائل شده است.
ما همجنسگرایان ارزشها، دیدگاهها و قضاوتهای حاکمیت، جامعه و خانواده در باره همجنسگرایی و همجنسگرایان، تعریف از خوب و بد بودن، تعریف اخلاق و غیر اخلاق و.... را تا به آن درجه ای در خود درونی کرده که بطور ناخودآگاه به بخشی از اعمال و رفتار ما تبدیل شده و هوموفوبیا در درونمان خانه گرفته بدون آنکه از وجود آن با خبر باشیم. هوموفوبیای فعال اما ناپیدا در درون هر همجنسگرای ایرانی، انعکاسی است از پیروزی نیروی سرکوبگر فرهنگی/ حاکمیتی و خانوادگی بر اراده، عشق و احساس ما.
پیروزی نیروی مقابل بر عشق ما ( که اینهمه آن را داغ و آتشین تعریف می کنیم) دارای دو جنبه است، یک جنبه آن فشار طرف مقابل و جنبه دیگر بی اراده گی ما به مقاومت و دفاع از احساس و عشق خود و تسلیم شدن ما. اگر احساس و عشق و تمنیات و تمایلات ما آنچنان شدید است که ادعایش را داریم ( و درست هم هست و ما شکی در آن نداریم) پس چرا توان مقابله با فشارها را نداریم؟ آیا این عشق ما منبع نیرو وتوان ما نیست؟ چرا سر بزنگاهها همیشه آن را قربانی می کنیم و به نفی یا رد آن می نشینیم و به سرکوبگرانمان تمکین می کنیم؟
آیا ما میتوانیم با این گفته موافق باشیم که: هر همجنسگرایی که به سرکوب احساس و نفی عشق خود دست می زند خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه به سهم خود به استحکامی تحکمات حاکمیت و اخلاقیات کهنه یاری رسانده است؟
باید کار فرهنگی کرد؟ تا کی؟ مگر اگر من نوعی خودم را قبول کنم و به چهار نفر اطرافیانم ثابت کنم که احساس من عادی است و من نه بیمارم و نه روانی، خود یک کار فرهنگی نیست؟ جامعه و افراد خیلی چیزها را میتوانند بیاموزند اما تا زمانی که در روز روشن افراد همجنسگرا را در مقابل خود نبینند همچنان در توهم خواهند بود و تصور ی روشن از ما نخواهند داشت.
در جامعه ای که نویسندگان و شاعران آن هم اجازه داشتن کانون خاص خود را ندارند صحبت از دایر کردن تشکیلات ما همجنسگرایان شاید رؤیایی به نظر می رسد اما هیچ کار ناشدنی نیست.
همجنسگرایی که برای توجیه احساسات خود به روانشناس و روانپزشک مراجعه می کند اولین قدم در راه شکست را برداشته است چرا که در جامعه ما متاسفانه روانشناسانی که در باره همجنسگرایی اطلاعات کامل دارند، بخواهند به فرد اعتماد به نفس داده و خانواده طرف را به پذیرش فرزند خود دعوت کنند، تقریبآ نایاب هستند یا حداقل در سراسر کشور پیدا نمی شوند. و این احتمال جدی است که روانشناس از ما بخواهد که " همجنسگرایی خود را درمان" !!! کنیم. آیا هیچ به فکرمان رسیده که از جنین روانشناسانی بخواهیم که بجای
" درمان" ما بهتر است به دلائل و علل فشار و سرکوب و ترس جامعه و قانون از همجنسگرایان بپردازد و وظیفه روشنگری اجتماعی خود را فراموش نکند و گرنه هر تحصیل کرده ای لزومآ روشنفکر و مهمتر از آن روشنگر اجتماعی نمی تواند باشد.
یکی از دلائل عمده ای که باعث می شود خود ما همجنسگرایان با کنار آمدن و پذیرش گرایش جنسی خود مشکل داریم این است که از همان دوران کودکی و سالها قبل از اینکه حتی متوجه شویم که خود همجنسگرا هستیم، از یک طرف در خانواده، مدرسه و جامعه یاد می گیریم که " لواط" ( بخوان همجنسگرایی) کار زشتی است، بد است، غیر اخلاقی است، فرد باید ازدواج کند و.... و ازهمجنسگرایان با صفتهای زشت، رکیک وتحقیر آمیز یاد می کنند و از طرف دیگر هیچگونه حرف مثبت و یا بی طرفانه ای در باره این پدیده
نه درخانواده و نه در محیط های دیگر بگوشمان نمی رسد، الگویی مثلآ یک مجری تلویزیون، یک خواننده، یا هنرمند یا وزیر هم نداریم.
بسیاری از ما همجنسگرایان، خود را با "صفتهای" دگرجنسگرایان مزین کرده ایم، جامعه هم این را می خواهد و اگر کسی بگوید من گی یا لزبین هستم اطرافیان باور نمی کنند و گفته طرف را حمل بر شوخی تلقی می کنند . این واکنش از نظر روانشناسی را میتوان همان نفی و انکار عمومی دانست. " نه گی ها اواخواهر هستند و تو اینطوری نیستی پس نمیتوانی گی باشی." بعد خودمان هم به شک می افتیم یا فکر می کنیم فرصتی پیش آمده و چه خوب که هی خود را از این ببعد کتمان کنیم و احساس خود را به رازی درونی تبدیل سازیم و حرفش را هم در نیاوریم. پس هر چه بیشتر به تقلید رفتار و گفتار و اخلاقیات دگرجنسگرایان رو می آوریم
و چه بسا که در جمع دوستان و همکاران و... بیشتر از همه، خود، همجنسگرایان را به ریشخند و تمسخر بگیریم و برایشان جوک و لطیفه بسازیم. در چنین فضایی که فرد همجنسگرا در اطراف خود ایجاد می کند نمیتوان از دوستی دراز مدت با همجنسگرایان، در محفل آنها بودن، درد و رنج و مشکلات آنها را درک کردن و...حرفی زد. این فرد تا حد امکان از این چیزها می گریزد، به مطالعه در باره گرایش جنسی خود علاقه ای نشان نمی دهد، خواندن مجلات و سایتهای همجنسگرایان را بی ارزش و صرف بیهوده وقت می داند و اینکارها حتی ممکن است او را عصبی و خشمگین کند. می دانید چرا؟ چون درونآ از روبرو شدن با خویشتن خویش وحشت دارد. او وقتی در برابر یک همجنسگرا می نشیند برایش مثل این است که خود را در آئینه نگاه کند و از این می ترسد. او قبل از اینکه از بقیه همجنسگراها بگریزد از خود فراری است. او نمی خواهد با هویت و احساس لگدمال شده درون خود رو در رو شود. از آنها شرم دارد و می ترسد مبادا مراوده با همجنسگرایان باعث اصطکاک و پاره شدن پوسته دروغینی (که او را دگرجنسگرا نشان می دهد) گردد که او بدور خود تنیده. او خود را فراموش کرده، درون خود را زندانی کرده و نمی خواهد که ملاقات و رفت و آمد با یک همجنسگرا او را به یاد زندانی درون خودش بیاندازد.
اما اگر احساس و تمایل جنسی اش از درون به او فشار می آورد چه باک؟ آخر شب با ماشین درخیابانهای اطراف پارکی دور می زند یا کنار رودی پرسه می زند و "طعمه اش" را پیدا می کند و از این طریق خود را از شر هورمونهای سرکش درون خلاص می کند تا دفعه بعد. البته این رفتار خالی از " شرم" و "حیا" نیست، برق آسا و لحظه ای است و نه نامی داده می شود و نه نشانی. فکر می کنید چنین فردی تا چه اندازه خودشناس است؟ البته خالصانه و صمیمانه بکویم که
هدف محکوم کردن و یا زشت دانستن این رفتار نیست هدف نشان دادن وضعیت ما در جامعه امروزی است و ارزیابی اینکه خود ما تا چه اندازه در این سرنوشت غم انگیزی که بدان گرفتار آمده ایم سهیم هستیم.
ما با این تربیت شده ایم که از "لواط کاران" بدمان بیاید، یاد گرفته ایم که اینها بچه ها را اغفال می کنند؛ حال چگونه بعد از چنین تربیتی فرد باید بتواند " لواط کار بودن" (بخوان همجنسگرا بودن) خود را قبول کند؟ فرد در درون ناخودآگاه خود می اندیشد مبادا تسلیم این حس شوم که به صفتهای زشت و ناپسند مزین گردم و بعد همه از من گریزان شوند. بله کار خیلی سختی است اما ناشدنی نیست، بشرطی که بخواهیم و تعداد هر چه بیشتری از ماها خودی نشان دهیم و با اینکار خود به جامعه، اطرافیان و خانواده خود کمک کنیم که برداشتهای نادرست و پیشداوریهای خود در باره همجنسگرایی و همجنسگرایان را عوض کنند.
بعضی از ما همجنسگرایان از اینکه یک یا چند دوست غیر همجنسگرا داریم قلبآ احساس رضایت می کنیم و از اینکه مبادا دوست / دوستان غیر گی و لزبین ما متوجه احساس ما شوند واهمه داریم چون می ترسیم که مبادا از ما فاصله بگیرند. این وضعیت مثل این می ماند که مثلآ یک ایرانی با یک خارجی ضد ایرانی دوست باشد و ایرانی بودن خود را مخفی کند که مبادا دوست خارجی اش از او برنجد یا دوستی اش را با او قطع کند. در این حالت حفظ و ادامه دوستی با طرف به قیمت نفی و سرکوب هویت ملی فرد می شود. حفظ دوستی و تلاش به ادامه آن به هر شکلی با کسی که احساس و گرایش همجنسگرایانه ما را نمی تواند قبول کند هم به قیمت نفی و سرکوب احساس و هویت جنسی خود ما منجر می شود و تهدیدی است بر علیه سلامت روح و روان ما. پس ما همجنسگریان بهتر است که اینگونه دوستی های خود را مورد بازبینی قرار دهیم و یادمان باشد که مشکل از کم دانشی، عدم آشنایی با قواعد دمکراسی و حقوق بشر و تنگ نظری طرف است نه خود ما. چرا ما به تعریف و صحبتهای طرف مقابل در مورد احساس خودش نسبت به جنس مخالف و... مرتب گوش دهیم و هی تصدیق کنیم اما نتوانیم احساس ، دیدگاه و خواسته قلبی خودمان را صادقانه با او مطرح کنیم؟ دوستی ها از هم می باشد؟ چه باک/ اینهمه همجنسگرا در کشور هستند، چرا با آنها دوست نشویم که هم زبان اشان را می فهمیم و هم خود را آنطور که هستیم نشان می دهیم. یک مسئله دیگر اینکه آیا طرف ما واقعآ ضد همجنسگراها است؟ یا برداشت ما این است؟ آیا حرکات و یا گفتار ما باعث نشده که طرف ما را مثل خودش بداند؟ تا چه اندازه به دوست خود کمک کرده ایم که ما و احساس ما را بشناسد؟
همجنسگرایانی هستند که هر چند گرایش جنسی خود را قبول کرده و با آن کنار آمده اند اما در شرایط مختلفی که قرار می گیرند باز به عللی احساس خود را مخفی می کنند و یا گی/لزبین بودن خود را می پوشانند و حتی از این هم فراتر رفته و در جمعهای مختلف رفتار، حرکات و ارزشهای هموفوبیایی دیگران در باره همجنسگرایی را تقلید می کنند. این دسته از همجنسگرایان بر این باورند که زندگی و احساس شخصی خود را بر اساس واقعیتها تنظیم کرده و نمی خواهند برای خود مشکلی درست کنند.خودسانسوری این دوستان از یک طرف جمع حاظر را از آشنایی و دیدن یک همجنسگرا در عالم واقع محروم می کند.( برخورد در عالم واقع با یک همجنسگرا تاثیر بسیار زیادی در اصلاح دید افراد نسبت به همجنسگرایان دارد) و از طرف دیگر چنین برخوردی به ادامه توهم افراد جمع در باره خود او کمک می کند که بله طرف هم مثل خود ما (غیر همجنسگرا) است و این امر علنی شدن او در آینده را سخت تر می کند چرا که موانع ذهنی دوستان و اطرافیان خود را غلیظ تر کرده است.
آن روانشناس و روانپزشک همجنسگرایی که به زعم خودش دارای موقعیت اجتماعی خوبی است و گرایش خود را پنهان و تنها به این بسنده می کند که در باره " مشکل همجنسگرایی در جامعه" صحبت کند و یا مطلبی بنویسد و یا آن تحصیل کرده و دانشگاهی که در موضوع " این افراد" و یا " این انسانها" ( همجنسگرایان)، مطلب می نویسد، علیرغم اینکه مطلب و یا صحبتهایش در جای خود ارزش دارند اما نمی توان انکار کرد که خود این دوستان هم خود سانسور و خود سرکوب زده هستند و شاید ندانند که بقول معروف دشمن ( ترس) در درون خود آنهاست و اگر از همجنسگرایی خود حرف بزنند و بکمک زبان و دانش خود به درک جامه کمک کنند آنوقت تآثیر ( بقول معروف صدا و تصویر) دو صد چندان خواهد شد.
حفظ " موقعیت اجتماعی" به هر قیمتی برای ما همجنسگرایان ایران تا بحال خیلی گران تمام شده است و باید ذهنیت گذشته مبنی بر انطباق با شرایط بهر قیمتی را کنار بگذاریم.
گفته می شود که درآمریکا بطور متوسط روزانه ده هزار نفر از همجنسگرایان آن کشور بشکلی در مورد حقوق اجتماعی/مدنی همجنسگرایان بنوعی فعالیت می کنند ( از چاپ مجلات و نوشتن در وب سایتها گرفته تا لوبی گری، ارائه خدمات مشاوره به دیگر همجنسگرایان، حرکات اعتراضی و...)، حالا تلاش و فعالیتهای همجنسگرایان در کشور خودمان را با آن مقایسه کنیم.
زبان و کابرد روزانه آن نقش مهمی در خود سانسوری و خود سرکوبی ایفا می کند؛ قضاوتهای خود ما در باره دیگر همجنسگرایان، شکل لباس پوشیدن آنها، به پارک رفتن آنها، رفتار و حرکات آنها، سکس زیاد آنها ( که چیزی نیست جزء تبلور آموزشهای سنتی/ مذهبی در زشت و نکوهیده بودن روابط جنسی) و... بوی شماتت، تحقیر، سرزنش و بدگویی از گفتار و حرکات و برخوردهای اخلاقی ما با دیگر همگرایشانمان انکار ناشدنی است.
بعضی از همجنسگرایان آنچنان در " غیر طبیعی" بودن خود غرق شد اند که اصلآ به ذهنشان هم نمی رسد که دنیای دیگری را برای خود تصور کنند و " غیر طبیعی بودن" را مورد سئوال قرار دهند. هیچ فکر کرده ایم که منطق غیر همجنسگرایان مخالف ما چقدر خالی از برهان و منطق است؟ پس چرا توان مقابله با استدلالها و تصورات بی منطقی و غیر علمی و کهنه دیگران در باره خودمان را نداریم؟
حرفها زیاد است اما بهتر است از بقیه گذشت تا خود دوستان به آنها فکر کنند. هدف این نوشته انتقاد از کسی نیست، هدف دلسرد کردن کسی هم نیست.جانعه ما عوض شده، این چامعه نه تنها با جامعه ده سال پیش که حتی با جامعه پنج سال پیش هم فرق دارد. ذهن بسیاری از مردم در باره مسائل جنسی و همجنسگرایی دچار تحول مثبت شده است اما نمی توان توقع داشت که جامعه یک شبه فرهنگ خود را عوض کند. هدف این نوشته کمک به خود و دوستان است که خویشتن خویش، اهداف، مشکلات پیش راه، رفتار و حرکات و برخوردهای شخصی خود و... را بهتر بشناسیم و با اصلاح آنها بتوانیم هدفمندتر و با اراده بیشتری در راه آزادی و کسب حقوق خود تلاش کنیم.